خشونت سگ بازها

سگ بازیمن عاشق گل رز هستم. و پدرم بسیار عاشق تر از من. روزی پدرم در باغچه حیاطمان یک نهال گل رز کاشت. و من ساعت ها و روزها منتظر بودم تا نهال گل رز ما گل های زیبا بدهد. تا اینکه بلاخره باغچه ما پر از گل رز شد. گل های رز قرمز رنگ. قرمزی که به رنگ خون شبیه تر بود. برای اولین بار که قصد کردم یکی از این گل های زیبا را بچینم پدرم مرا دید و ممانعت کرد. پرسیدم چرا ؟؟؟ گفت: گل توی باغچه قشنگ است. وقتی گل را چیدی بلافاصله پژمرده می شود. اما وقتی گل روی شاخه اش بماند تا چند روز ما از دیدنش لذت می بریم.

کمی که فکر کردم دیدم پدرم راست می گوید. گل توی باغچه قشنگ است. از آن به بعد من عاشق گل ها هستم اما فقط توی باغچه. چون گل در باغچه باشد ماندگاری اش بیشتر است.

این موضوع به طبیعت حیوانات هم سرایت دارد. یک سگ وقتی ...

ادامه نوشته

باند فرودگاه مردها

این مطلب هدیه می شود و خانوم های متاهل و دختر خانوم های مجرد. فقط و فقط به خاطر اینکه کمی مردها رو درک کنن.

عجب حرف قشنگی زد محمد شهباز. رفته خواستگاری به خانومه گفته خونه برای من شبیه باند فرودگاهه. من بیرون از خونه با سرعت پرواز می کنم. اوج میگیرم. شیرجه میزنم. پرواز می کنم. دعوا می کنم. حرف می زنم. کلنجار می رم. و هزار تا دغدغه و دوندگی و ....

اما وقتی خونه میام باید ...

ادامه نوشته

تهیه کننده: آزاده نامداری

گزارشگر دارد با یک زن مصاحبه می کند. زنی که ابتدا چون فکر می کرد بچه زندگی اش را محدود می کند هیچ علاقه ای به بچه دار شدن نداشت. کار این زن عکاسی از عروس و دامادها در آتلیه شخصی خود و شوهرش است. نحوه صحبت کردن این زن در مقابل دوربین در حالی که خط چشم هایش بسیار واضح و پررنگ است، کاملا عشوه گرانه و شدیدا لوس است.
از طرفی دیگر خانم گزارشگر با زنی صحبت می کند که چادری است و در زندگی خواسته های زیادی دارد. این زن علت مورد توجه قرار گرفتن توسط شوهرش را ...
بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

رمضان ، گرما، جیرجیرک

ما بهش میگیم چنجک همون جیرجیرک میشه! خیلی هیکل بی ریخت و زشتی داره! بپر بپر همه جا میره! حالا دنبال چی معلوم نیست! میگن اولش تا به سن بلوغ نرسیده قهوه ای رنگه، بعدش که به بلوغ رسید سیاه میشه! میره یه گوشه قایم میشه یه صدایی هم از خودش درمیاره که همه تون تاحالا شنیدید! همون صدای نوستالوژیکی که توی فیلم ها خیلی کاربرد داره. صدای جیرجیرک تداعی کننده سکوته. یک سکوت ترسناک ...

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

ایمیلی که شهید حاج احمد سوداگر برایم فرستاد

ایمیل یک شهید برای یک وبلاگ نویس
داشتم ایمیل های اضافی را پاک می کردم. چشمم افتاد به یک ایمیل آشنا که اصلا فراموش کرده بودم. حالا که خوب فکر می کنم یادم می آید حاج احمد سوداگر قبلا برایم ایمیل های زیادی می فرستاد. اصلا حاج احمد خیلی اهل حال بود. من معمولا ایمیل هایش را بعد از مطالعه پاک می کردم. ولی این یکی از دستم قسر در رفته بود. حالا بعد از نبودن های حاج احمد حواسم هست که تا مادامی که هستم این ایمیل حاج احمد را پاک نخواهم کرد.
دوستانی که تازه وارد هستند و حاج احمد ما را نمی شناسند قبلا در این پست تعریفش را کرده ام. یادتان می آید گفتم حاج احمد خیلی شوخ بود. شوخی های حاج احمد در ایمیل هایش هم خودنمایی می کرد. ایمیل حاج احمد از این قرار است:
بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

افسر ارشد، ارتش اتریش

خیلی زور زدم تا فقط چند بار تکرارش کنم بدون اینکه اشتباه کنم. نمی دونم! شاید شما بتونی. شاید لازم باشه تمرین بیشتری کنیم. کمی تلاش کردن برای شما هزینه ای نداره. سعی کنید شاید شما موفق شدید:

 افسر ارشد، ارتش اتریش

چرا مدیران توانمند دزفول سر از شهرهای دیگر در می آورند؟

در پست " دانشگاهی که مدرک نمی دهد " توضیح دادیم که چرا دزفول شهر مدیر پرور است. برای مطالعه می توانید روی لینک فوق کلیک کنید. حال با توجه به پست قبل می خواهم در این مجال به اشخاصی اشاره کنم که دزفولی هستند و در دزفول نیستند. و نبودن این اشخاص در دزفول آه از نهاد برخی دوستان درآورده. اگرچه دیدگاه بنده به این موضوع کاملا مثبت است و صدور مدیر به دیگر استان ها را امر پسندیده ای می بینم دلایلش را هم در ادامه مطلب خواهم آورد.

ادامه نوشته

میلاد حضرت صاحب الزمان (عج) و دخترای بندر

داوود به من پیامک داده: این جماعت فرق بین تولد و عروسی را نمی فهمند. سیا نرمه نرمه پخش می کنند.
خدا را شکر فقر فرهنگی هم که نداریم. دقیقا دشمن دست گذاشته است روی نقاط قوت فرهنگی ما. اگر شیعه یک نقطه قوت داشته باشد همین مبحث انتظار است. و دقیقا دشمن این مطلب را به درستی درک کرده، فهمیده و برای آن برنامه ریزی کرده است. اما ما چه کرده ایم؟ این تخریب فرهنگی و رقص با آهنگ سیا نرمه نرمه و دخترای بندر در روز میلاد امام زمان (ع) قدمت صد ساله ندارد. مربوط به همین چند سال اخیر است.
بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

برای چی بخرم؟

رفتم داروخانه بهش میگم نخ دندون لطفا. رفته یه جنسی رو آورده که روش برچسب قیمت نداره. ازش پرسیدم این چنده؟ میگه 6800 تومان!!! مخم سوت کشید. سوال کرد می بری؟ منم عصبانی با تن صدای بلند بهش گفتم: نه که نمی برم!! و با صدای بلند تر با چهره عصبانی و ابروهای درهم کشیده تاکید کردم: یه مارک دیگه بده!!! بیچاره مث موش خزید یه گوشه داروخانه. رفت یه نوع دیگه آورد و گفت 1500 تومان.
خیلی از ماها موقع خرید اعتماد به نفسمون رو از دست میدیم. و فکر می کنیم طرف هر قیمتی گفت ما هم ناچاریم بخریم. فروشنده ها هم از این ترفند و عملیات روانشناسی یاد گرفته اند که چطوری به مشتری جنس رو قالب کنند. همین میشه قیمت ها سر از آسمون در میاره و خیلی وقت ها هم سر مشتری کلاه میره. و خیلی وقت ها اینقدر ما اعتماد به نفس نداریم که وقتی متوجه میشیم سرمون کلاه رفته بازم حاضر نیستیم بریم حقمون رو پس بگیریم.
از شما چه پنهون جدیدا یاد گرفتم برای قیمت های الکی سر فروشنده یه هوار مردونه میکشم. امتحان کردم جواب داده. شما هم تست کنید. فقط باید اعتماد به نفس داشته باشید و قیافه حق به جانب و طلب کارانه به خودتون بگیرید.

سرباز دخترنما یا دختر سربازنما؟

مردها هم مردهای قدیم. یک زمانی مرد بودن افتخار بود. مردان ایرانی آخر غیرت بودند. ریش و محاسن نشان از پختگی و عقلانیت بود. و سیبیل نشان غیرت. آمده اند محاسن را تراشیده اند تا هر وقت دوست داشتند هر کار نا پخته ای انجام بدهند و برایشان حرجی نباشد. بعد سیبیل هایشان را زدند. حالا همه صورت ها زنانه شده است به مدد تیغ های آن ور آبی. هنوز دنبال مویی می گردند که بزنند. در آینه خوب خودشان را ورانداز می کنند تا چشمشان می افتد به ابروهایشان. این مو اینجا اضافه است. این یکی هم زیادی رشد کرده. یواش یواش، یواش یواش خوب که نگاهشان می کنی می شوند شبیه مادرشان و خواهرشان. اینطوری که پیش می روند ....
بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

شلوار فاق کوتاه

شلوار فاق کوتاهکه چی؟ فاقشو کوتاه کردن که چی بشه؟ رفتیم 13 به در. آقا خم شده بود که بند کفششو ببنده. یه لحظه چشمم افتاد دیدم کمرش که بیرونه هیچ باسن زشتش هم تا نصفه اومده بیرون. نزدیک بود حالم به هم بخوره. دقیقا توصیف کردنش در شان وبلاگ من نیست. دیگه مگه باسن پشمالو چی داره که می خوای اونو به رخ مردم بکشی؟ رفتم یواش به خانومش گفتم این چه وضعشه؟؟؟ خودت خجالت نمی کشی شوهرت اینطوری جلوی مردم ظاهر میشه؟ بیچاره خانومش آب شد. به خودش هم گفتم. بهش گفتم آخه مرد حسابی مردم شاید خجالت بکشن چیزی بهت بگن ولی خودت تا حالا از پشت سر به خودت نیگاه کردی وقتی خم میشی چه صحنه زشتی رقم میخوره؟؟؟
حالا این آقا کیه؟ این آقا کسیه که وقتی خانومش آرایش اونطوری می کنی چشماش از حدقه می زنه بیرون و دلش می خواد زمین رو گاز بگیره.
من وظیفه خودم می دونستم که نهی از منکر کنم. و دیدم که حرفم اینجا برش داره. خیلی جاها غریبه ها حرفشون برش نداره. ولی وقتی یه فامیل تذکر میده حسابی اثر داره.

ببینید دارند شلوار مردای ایرانی رو هم از پاشون در میارن. با شلوار فاق کوتاه. لعنت بر شیطون و هرچی مد پرسته.
بابا به خدا حجاب تنها مال زن ها نیست.


پانوشت:
1- معضل شلوار فاق کوتاه برای آمریکایی ها
2- به این وبلاگ یه سر بزنین خودش شاکیه. آخه مگه زور بهت گفتن باید بپوشی؟
3- آسیب های شلوار فاق کوتاه
4- این خاطره جالب و خنده دار را که اشکم را در آورد بخوانید.
5- اعتراض یک وبلاگ نویس. خواندنش بد نیست.
6- شلوار فاق کوتاه و براندازی نرم.
7- پشت پرده فروش شلوار های «فاق کوتاه» در کشور
8- آیه قرآن در مورد نپوشیدن شلوار فاق کوتاه: سوره نور آیه 31:  «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ» منبع: اینجا کلیک کنید. اینجا را هم بخوانید.

چرا دانشجویان لباس متحدالشکل ندارند؟


چرا برای دانش آموزان کلاس اولی که از تیپ و آرایش و مد و لباس هیچ اطلاعی ندارند لباس متحد الشکل تجویز می کنند اما برای دانشجویان که غرق در مدل و فرهنگ هستند لباس متحدالشکل تجویز نمی کنند؟ چه بسا با لباس متحد الشکل بساط خیلی از این لاابالی گری ها در دانشگاه های آزاد و بسته برچیده شود.
اگر لباس ها متحد الشکل بشود دیگر فاق شلوارها کوتاه نمی شود. آستین ها بالا نمی آید. یقه ها استعداد باز شدن را ندارد. پاچه شلوارها کوتاه نمی شود. رنگ ها و تفاوت ها از بین می رود. و همه یک دست می شوند و انگونه می شود که رنگ و لعاب و لباس از موضوعیت می افتد و علم موضوعیت پیدا می کند.
اگر می خواهید در کشور ایران کجاها لباس متحد الشکل استفاده می شود یک نگاهی بیاندازید به آژانس های مسافرتی که اینروزا مد شده همه خانوم های آزانس لباس متحد الشکل می پوشن. یا بانک ها. یا خدمه هواپیما. بدون شک لباس متحد الشکل بر طرف کننده همه مشکلات نیست. ولی خیلی از بی بند و باری ها رو کم می کنه.

صید با پای خود افتاد به دام

این شعر قشگ رو از وبلاگ "کشکول میرزا مهدی" برداشتم. خودم خیلی خوشم اومد. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد. به نظرم این شعر را باید کسانی بخوانند که در عالی ترین پزهای روشنفکری مدافع روابط آزاد دختر و پسر هستند.

              ای شنیدم که شبی بر سر مـد                  دختــــری بــا پـــدرش بـــود به جنـگ

              پــدر از روی نصیــحت می گفـت                  کــــه مکـــن پیـــــروی از راه فـرنــــگ

              مرو از خانــه بـــرون بـــی چــادر                   بــــر تـــن خویــش مکـن دامن تنــگ

              ای بسا گرگ که در جامه میش                   بهـــــــر صیـــد تــــو نــــوازد آهنــــگ

              نکننـــد ایـــن دغـــلان از دغـلی                    بهــــر اغفـــال تـو یـک لحظـه درنــگ

              دختـــر از روی تعــــرض گفتــش                    آنـچـه تـو گـویـی بـود جـمله جفنـگ

              بــــاش خـــاموش دگـر یاوه مگو                    کـــه تـــو پــیــری و بــــری از فـرهنـگ

              مدتـی شـد سپـری زیـن جریان                    تا که یک شب پسری گوش به زنـگ

              با سخـــن هــای زیبنـده عشق                    بــا بیـــانــات دل انــگیـــز و قشنـــگ

              همچو آهو به سخن رامـش کرد                    از ره حیــــله چـــــــو روبــــاه زرنـــگ

              گوهـــــر عفـــــت او را زد و بــرد                    کــــرد دامــان وی آلـــوده بـه ننـــگ

              همچنانـی که به خود می بـالید                    زیـــر لـب زمـزمـــه کــرد ایـن آهنـگ

              صیــد بـــا پـای خود افتاد به دام                    مــرغ بــا میــل خـود افتـاد به چنـگ


پانوشت:

1- انعکاس این مطلب در نقل قول

کرم سر قلاب ماهیگیری شیطان

یه رفیق اینچنینی خیلی کم گیر هرکسی میاد. تازگی ها با علی سعادت سرشت آشنا شدم. یک پسر متین و آرام. به طور عجیبی به هیچ وجه اهل غیب نیست. در نگاه اول خیلی زود به دل هرکسی میشینه.

یه روز سر بحث خواستگاری و مذاکرات ابتدایی داشتم باهاش صحبت می کردم. علی گفت: من در لحظات حساس مذاکره به خانومم گفتم که دوس ندارم در آینده آرایشگر بشی!!!

من خیلی تعجب کردم. پیش خودم فکر کردم بالاخره آرایشگری هم برای زن ها یک شغله دیگه که میتونه کمک خرج زندگی همسر باشه. مثل مردها که آرایشگر میشن.

توی همین خیالات سیر می کردم و منتظر ادامه حرف علی بودم که گفت: همسرم از من سوال کرد که چرا نباید آرایشگر بشم؟ علی ادامه داد: آخه توی این دور و زمونه زنها و دخترها برای زیبا شدن و دلبری کردن در کوچه و بازار به آرایشگاه میرن. اون وقت تو هم میشی شریک جرم اونها. بعد درآمدت شبهه داره. توی درآمد شبهه دار هم برکت نیست.

فکرش را بکنید: خیلی از این زن هایی که در کوچه و خیابون و بازار با آن وضع آنچنانیشان ظاهر می شوند، در همین آرایشگاه ها بزک میشوند تا بشوند کرم سر قلاب ماهیگیری شیطان!!!


پانوشت:
1- البته بعضی از خانوم ها به آرایشگاه میرن تا برای شوهرانشون زیبا بشوند. سر حرف ما با آن دسته از زن هایی است که برای کوچه و خیابون خودشون رو آرایش می کنند و به آرایشگاه میروند!
2- اینه .... ما رفیقای اینچنین داریم. اون وقت یه عده دنبال رفیقای سیگاری میرن.

امان از بی حیایی در عروسی ها

مقدمه: در ایام دانشجویی متوجه شدم در قرآن نه تنها به مردان دستور می دهد تا دیدگان خود را از نامحرمان فرو اندازد بلکه دقیقا به زنان نیز همین دستور را می دهد. در سوره نور آیه 31 می خوانیم:

وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِ‌هِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُ‌وجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ‌ مِنْهَا ۖ وَلْيَضْرِ‌بْنَ بِخُمُرِ‌هِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ ۖ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ ....
ترجمه:
و به زنان با ايمان بگو: «ديدگان خود را [از هر نامحرمى‌] فرو بندند و پاكدامنى ورزند و زيورهاى خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعاً از آن پيداست. و بايد روسرى خود را بر گردن خويش [فرو ]اندازند ....

و در احادیث مکرر از امامان معصوم در خصوص احطیاط های حجاب تاکیدات فراوان شده است. و این حجاب مخصوص مرد یا زن نیست. بلکه به همه اختصاص دارد. مثلا در حدیثی آمده است:پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم روزي يكي از كارگران خود را ديد كه در فضاي باز غسل مي‌كند. به وي فرمود: نمي‌بينم از خدايت شرم كرده باشي! مزدت را بگير ما نيازي به تو نداريم.( المصنف )

این احادیث مکرر نه تنها برای زنان است بلکه به استناد حدیث فوق حجاب برای مردان هم هست. و صد البته زنان در این خصوص بیشتر سفارش شده اند چرا که اصولا زنان آداب دلبری را خیلی خوب می دانند.

حال برای اینکه بدانید قرآن در این خصوص چه سفارش هایی کرده است ایــنــجــا کلیک کنید. و اگر می خواهید احادیث بیشتری در مورد حجاب بخوانید ایــنــجــا و ایــنــجــا کلیک کنید. و اگر الگوی شما در خصوص چگونگی حجاب حضرت فاطمه است بهتر است ایــنــجــا را مطالعه کنید.

حالا سید عزیز تصویر چندش آوری دیده است از یک عروسی در یکی از تالار های دزفول که زنان در یک سالن شیشه ای با آرایش ها و لباس های آنچنانی حضور پیدا کرده اند. و درد سید عزیز از پوشش زنان نیست بلکه از مسئولین است که این تالار عروسی از چه نهادی مجوز گرفته است؟ مثل اینکه بی حجابی و بی حیایی در عروسی ها عرف شده است. بدون شک مردان باید زنان خویش را کنترل کنند همانطور که حضرت امیر المومنین علی (ع) به فرزندش وصیت می کند: امیرالمومنین علیه السلام در وصیت خود به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:«با پوشش و حجابی که برای همسرانت قرار می‌دهی، چشم آنان را از هوس و حرام بازمی‌داری، چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بی‌حساب و بی‌رویه زنان جلوگیری کن، زیرا مفاسدی دارد؛ و اگر می‌توانی، کاری کن که همسرانت غیر از تو را نشناسند و با مردان رفت و آمد نداشته باشند.


پانوشت:
1- حجاب در روایات اسلامی.
2-ای کاش دوستان عزیزی که مجالس لهو و لعب خواننده های پاپ رو تعطیل می کنند برای این مجالس عروسی هم فکری بکنند. نمی دانم آقای سبط الشیخ انصاری فتوا می دهد یا نه؟
3- وای بر ما که در عروسی های ما هیچ کام از دستورات اسلام رعایت نمی شود.
4- حاج مسعود هم در وبلاگ "بنگ روز" در همین خصوص مطلبی نوشته اند. برای خواندنش ایـنـجـا کلیک کنید.

بسم بسی بس

بس (Bes) در گویش دزفولی یعنی "انداخت". این روزها ورد مکرر زبان ما صرف این فعل است. بس!!!
این روزها شیرخواره ی ما بعد از میل وعده غذایی اش اضافات ان را پس می دهد و هر وقت پس می دهد صدای من بلند می شود: "دختر بس" یعنی دخترم شیرش را پس داد. اولین بار همسرم گفت "بس" یعنی چی؟ خلاصه من توضیح دادم که این فعل در زمانی به کار می رود که بچه ای اضافات شیرش را بالا می آورد. صرفش هم اینگونه است:
بسم(Bessom) : من انداختم 1
بسی(Bessi) : تو انداختی
بس(Bes) : او انداخت
بسم(Bessem) : ما انداختیم
بس(Besse) : شما انداختید2
بسن(Bessen): آنها انداختند

نوزادی که زیاد بالا می آورد اصطلاحا می گویند" به بهی است" = (Be behi)  به عقیده من این کلمه در گویش دزفولی من درآوردی است و از اختراعات خود دزفولی هاست.

وقتی یک سیب گندیده در یخچال باشد و می خواهید به اهل خانه خبر دهید که ان را دور انداخته اید می گویید" بسمش (Bessomesh) اگر کسی دیگر ان سیب را دور انداخته باشد می گویید: بسش (Bessesh) اگر دور انداختن سیب حاصل تصمیم گروهی باشد که غایب هم باشند می گوییم: بسنش (Bessenesh)

زمان حال استمراری اش می شود: به بهه یا ببه (نمی دانم درست نوشتنش چگونه است ولی انگلیسی اش می شود: (Bebaha) یعنی دارد می اندازد. یادآوری اینکه حتما باید حرکت فتحه حرف "ها" را باید ادا کنید. اما بیشتر اوقات حرف "ب" به خاطر پرهیز از تکرار در حالت محاوره حذف می شود و با تشدید خوانده می شود.


پانوشت:

گمان می کنم ریشه این لغت "بس" از بیختن یا باختن به معنای از دست دادن؛ می آید. البته بیختن برای غربال به کار می رود به خاطر اینکه غربال دانه ها را از دست می دهد.

1- برای تلفظ درست به انگلیسی آن توجه کنید. حرف سین تشدید دارد.
2- برای اینکه فعل درست خوانده شود حتما باید حرکت کسره سین تلفظ شود. تاکیدا عرض می کنم که سین تشدید دارد.
3- خدا رحمت کند گذشتگان همسرم را که برای وبلاگم موضوعی پیدا کرد. از بی موضوعی وبلاگمان تار عنکبوت (عاقبق) = (Aqebeq) گرفته بود.

4- این پست را هدیه می کنم به همه دزفولی ها که لحظاتی را شاد باشند.
5- این روزها داریم بچه داری می کنیم و نگاهمان به دهان دختر است نا نکند بعد از خوردن شیر اضافات ان را بالا بیاورد. و مکررا داریم این فعل را صرف می کنیم.
6- تاریخچه گویش دزفولی در ویکی پدیا.

حق ویزیت دکترها یا یک حرام عرف شده

این پست قسمت چهارم موضوع دکترهای خونخوار است

مقدمه: جناب آقای سیدرضا صائبی نیا مدیر وبلاگ سرزمین خاطره ها در پیامی برای وبلاگ خورشید عالم تاب نوشته اند: جالب است بدانید حق ویزیت اصلا در اسلام حرام است چون نجات جان مسلمان واجب کفایی است و برای کار واجب نمیتوان مزد دریافت کرد. اولین بار مرحوم آیه الله حائری فتوا دادند که که به نیت حق ویزیت پول نگیرند بلکه برای مقدماتی مانند مَرکب ، دارو و غیره پول بگیرند تا مسئله شرعی حل شود. حال شما مقایسه کن این حکم رو با وضعیت الان زیر میزی /رومیزی و......

یکی از دوستان خاطره تلخی را نقل می کنند که چگونه به مدت یک سال فریب یک دکتر را خورده اند. ایشان می گویند. برای اولین بار در اهواز پیش یک پزشک رفتم جهت "چک آپ"(1) آقای دکتر برای من نسخه آزمایشگاه و تست های مربوطه را تجویز کرد و تاکید کرد در این خصوص حتما به فلان آزمایشگاه مراجعه کن!!
من بعد از طی مراحل آزمایشگاه و هزینه های مربوطه، جواب آزمایش را پیش آقای دکتر بردم. آقای دکتر پس از بررسی جواب آزمایش با نگرانی گفت که اوضاع شما اصلا مناسب نیست و باید این داروها را از فلان داروخانه تهیه کنید و مصرف کنید. و بعد از طی دوره درمان دوباره آزمایش دهید تا از روند بهبودی شما اطمینان حاصل شود.
دوست من ادامه می دهد: من با تمام مشقت و سختی ناشی از عوارض داروها دوره درمان را سپری کرده و طبق تجویز دکتر دوباره به همان آزمایشگاهی که آقای دکتر توصیه کرده بود، مراجعه و نهایتا جواب آزمایش را دوباره پیش دکتر بردم. اینبار آقای دکتر بعد از مطالعه جواب آزمایش به من گفت که وضع شما وخیم تر شده است و باید دوز داروها و مقدار مصرف را بالاتر ببریم. ایشان بعد از ارجاع بنده به همان داروخانه و توصیه به تهیه دارو آزمایش مجددی را بعد از دوره درمان تجویز کردند ...

دوست ما تاکید کردند که این اتفاق و نگران کردن من توسط دکتر جهت تهیه دارو از داروخانه توصیه شده و آزمایش از آزمایشگاه مورد نظر چندین بار تکرار شد و این روندبیشتر از یک سال طول کشید. نهایتا من به جواب های آزمایش و توصیه ها و نسخه های دکتر شک کردم. چون به گفته دکتر اصلا در این روند هیچ گونه بهبودی ای برای ما حاصل نمی شد. خلاصه به یک متخصص دیگر مراجعه کرده و جواب تمام آزمایش ها را به وی نشان دادم. آقای دکتر متخصص جدید با تاکید بر سلامتی بنده و نشان دادن رنج نرمال جواب آزمایش به من نشان داد که وضعیت من کاملا عادی است و من هیچ مشکلی را ندارم. اینگونه شد که متوجه شدم آن دکتر شیاد تا به حال داشته ما را جهت درآمدزایی بیشتر برای آزمایشگاه و داروخانه و ویزیت خودش سر می دوانده.
دوست من می گفت هزینه هر نسخه ی آن دکتر شیاد از داروخانه توصیه شده مبلغی معادل 60 یا 70 هزار تومان و هزینه ویزیت دکتر مبلغی معادل 20 هزار تومان و هزینه آزمایشگاه نیز چیزی به همان اندازه نرخ ویزیت بود و این مراحل را من چندین بار طی کردم.


پانوشت:

1- چک آپ یا همان معاینه فنی بدن جهت اطمینان خاطر از سلامتی جسمی.
2- متاسفانه دکترهای زیادی با بیشرمی تمام از بی اطلاعی و نگرانی مریض ها سوء استفاده کرده و به همین ترتیب پول های هنگفتی به جیب می زنند.
3- مطالب مرتبط: جهت مطالعه بیشتر لطفا کلیک کنید
پزشک های خونخوار قسمت اول
پزشک های خونخوار قسمت دوم
پزشک های خونخوار قسمت سوم

پزشک های خونخوار (قسمت سوم)

سوره علق: أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّـهَ يَرَ‌ىٰ ﴿١٤
مگر نمی داند که خدا می بیند؟؟؟
پیش آقای دکتر دارو ساز نشسته ام و به یاد پزشک های خونخوار 1 و 2 کمی با او درد دل می کنم. او خیلی ناراحت می شود. و می گوید دایی جان من اصلا از کار کردن در این صنف راضی نیستم. و ادامه می دهد چند وقت پیش یکی از مریض ها که به وسیله داروی ترکیبی که خودم ساخته بودم سنگ های کلیه اش را انداخته بود و برای قدر دانی برایمان میوه و شیرینی آورده بود. وقتی دکتر جراح کلیه متوجه شده بود که آن مریض به وسیله داروهای ترکیبی سنگ هایش را انداخته است با ناراحتی گفته بود فلانی مریض های ما را می پراند. این درحالی است که دکتر جراح به آن مریض گفته بود باید عمل کنی!!!
همین دایی ما که دکترای دارو سازی دارد می گوید بسیاری از بیاری ها نیازی به جراحی ندارند و با دارو درمان می شوند. ولی چقدر بیچاره های بی سوادی که به خاطر طمع و حرص دکترهای خونخوار و از خدا بی خبر، در اتاق عمل زیر تیغ جراحی می روند.
و باز آقای دکتر می گوید: هرچه انسان غنی تر (1) می شود بیشتر طغیان می کند.
و دایی جان ادامه می دهد: در بیمارستان ما یک پزشک داریم با حقوق ماهیانه 600 میلیون تومان؛ این پزشک وقتی در بیمارستان کاری ندارد آنقدر می ماند تا از ناهار بیمارستان بخورد چون مجانی است. و این پزشک ثروتمند حاضر نیست از جیب خودش هزینه خورد و خوراک خودش را بدهد.

پانوشت:
1- كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَىٰ ﴿٦ أَن رَّ‌آهُ اسْتَغْنَىٰ ﴿٧﴾ (سوره علق)
ترجمه:
حقاً كه انسان سركشى مى‌كند، (۶) همين كه خود را بى‌نياز پندارد. (۷)
2- پزشک خونخوار قسمت اول
3- پزشک خونخوار قسمت دوم 
4-انعکاس این مطلب در وبسایت خورشید عالم تاب

پزشک های خونخوار (قسمت دوم)

پیشنهاد می کنم قبل از خواندن این پست اینجا را مطالعه کنید تا یک پیش زمینه از دکترهای خونخوار داشته باشید.

رفته ام سونوگرافی. بعد از یک ساعت که نوبت من شد، خانم منشی گفت برو در آن اتاق منتظر بمان وقتی بیمار از اتاق آقای دکتر بیرون آمد شما برو داخل. من وارد اتاق شدم. بعد از من هم دو خانم وارد اتاق انتظار شدند. همه سکوت کرده بودیم. نباید حرف می زدیم. بین اتاق انتظار و اتاق آقای دکتر فقط یک پارتیشن (دیوار چوبی) بود که ارتفاع این دیوار کاذب از سقف یک متر یا کمتر فاصله داشت. به طوری که ما صدای دکتر و بیمار را کاملا واضح می شنیدیم. حتی اگر به صورت پچ پچ صحبت می کردند.
آقای دکتر که خیلی سعی می کرد مهربان باشد به خانم بیمار که از دردهای شکم می نالید گفت:

عزیزم روی تخت دراز بکش و لباست را بزن بالا

بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

پزشک های خونخوار

طبق نسخه دکتر برده امش سونوگرافی(2).بعد از کلی انتظار در صف شلوغ مطب و گرمای تابستان اهواز و شرشر عرق نوبت من شد. هنگام دریافت نوبت باید اول پول بدهیم تا به ما نوبت بدهند(3) دست در جیب کردم و کارتم را به منشی دادم. منشی گفت کارت خوان نداریم. پول نقد لطفا!! به او گفتم لطفا نوبتم را حفظ کنید تا بروم از عابر بانک پول درآورم. منشی گفت تا حساب نکنی ...

بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته