پزشک های خونخوار (قسمت دوم)

رفته ام سونوگرافی. بعد از یک ساعت که
نوبت من شد، خانم منشی گفت برو در آن اتاق منتظر بمان وقتی بیمار از اتاق
آقای دکتر بیرون آمد شما برو داخل. من وارد اتاق شدم. بعد از من هم دو خانم
وارد اتاق انتظار شدند. همه سکوت کرده بودیم. نباید حرف می زدیم. بین اتاق
انتظار و اتاق آقای دکتر فقط یک پارتیشن (دیوار چوبی) بود که ارتفاع این
دیوار کاذب از سقف یک متر یا کمتر فاصله داشت. به طوری که ما صدای دکتر و
بیمار را کاملا واضح می شنیدیم. حتی اگر به صورت پچ پچ صحبت می کردند.
آقای دکتر که خیلی سعی می کرد مهربان باشد به خانم بیمار که از دردهای شکم می نالید گفت:
عزیزم روی تخت دراز بکش و لباست را بزن بالا
بقیه در ادامه مطلب
+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 11:2 توسط مجید فضیلت
|