مردها هم مردهای قدیم. یک زمانی مرد بودن افتخار بود. مردان ایرانی آخر غیرت بودند. ریش و محاسن نشان از پختگی و عقلانیت بود. و سیبیل نشان غیرت. آمده اند محاسن را تراشیده اند تا هر وقت دوست داشتند هر کار نا پخته ای انجام بدهند و برایشان حرجی نباشد. بعد سیبیل هایشان را زدند. حالا همه صورت ها زنانه شده است به مدد تیغ های آن ور آبی. هنوز دنبال مویی می گردند که بزنند. در آینه خوب خودشان را ورانداز می کنند تا چشمشان می افتد به ابروهایشان. این مو اینجا اضافه است. این یکی هم زیادی رشد کرده. یواش یواش، یواش یواش خوب که نگاهشان می کنی می شوند شبیه مادرشان و خواهرشان. اینطوری که پیش می روند بار پدر را برای حراست از ناموس خانواده سنگین تر می کنند. اگر تا حالا دو برادر بوده اند و دو خواهر به مدد تقلید کورکورانه از ماهواره شده اند 4 تا خواهر. برای اینکه کسی آنجوری نگاهشان نکند کمی پز روشن فکری اضافه اش می کنند.

گذارم به جایی افتاده بود که دژبان های نظامی دم درش سربازان ارتشی بودند. یکی از این سربازها از فرط خوشکلی برای خودش خانمی شده است. صورت تپلی، پوست سفید، چشم های عسلی و ابروهای برداشته شده. دلم می خواهد بروم و ازش سوال می کنم از مردانگی تو چند قلم باقی مانده خانوم خانوما؟


پانوشت:

فکر نکنید این بنده خدا به موهایش ژل مالیده است. نه !!! او ناشی از یک حادثه برق گرفتگی تا مرز ترکیدگی پیش رفته است و نهایتا خدا به او رحم کرده است. موهای صورت و ابروهایش هم ناشی از ترس ریخته است. وگرنه این بچه مسلمان کجا و تیغ و ژیلت کجا.