امداد غیبی در عملیات: بانویی که راهنمای گردان شد

به مناسبت فرارسیدن سالگرد شروع هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحمیلی
خاطره ای منتشر نشده از زبان سردار عبدالکریم فضیلت در خصوص امداد غیبی در عملیات فتح المبین

مقدمه:
با خبرگزاری رسا جلسه مصاحبه ای را هماهنگ کردم تا پدر خاطرات خودش را به مناسبت سالروز شروع جنگ تحمیلی و هفته دفاع مقدس بیان کند. همچنین قصد بنده بیرون کشیدن ناگفته های جنگ از دل سردار بود. الحمدلله آقای اسکندری هم خوب پذیرایی کرد و هم خوب استقبال. خاطره زیر گوشه ای از خاطرات سردار بود که چون بسیار شگفت انگیز بود به صورت جداگانه در خبرگزاری رسا کار شد، که به استحضار شما می رسانم.

خبرگزاری رسا: پس از مدتی که در مه و باران حرکت می کردیم و نمی دانستیم به کدام سمت حرکت می کنیم بیسیم زده شد و شهید هودگر، فرمانده گروهان به من گفت: نوری جلوی گروهان حرکت می کند و گفته که دنبال من بیایید ...

بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

نقشه خطرناک ...

خاطره منتشر نشده از سردار
روایت حاج عبدالکریم فضیلت پور از علائم شروع جنگ


گشت های مرزی خودجوش توسط نیروهای سپاه

پاییز 58 ماموریت داشتیم در پاسگاه چمسری (chamsari)   در منطقه مرزی بین فکه تا دهلران مستقر و با راه اندازی تیم های گشتی امنیت منطقه را رصد کنیم. چرا که پس از پیروزی انقلاب ارتش شاهنشاهی ایران پاشیده شده بود و تنها نیروهای انقلابی ارتش مانده بودند به همین خاطر برخی پاسگاه های مرزی به دلیل کمبود نیرو ...
بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

خاطره سردار فضیلت در خصوص پیدا شدن یک شهید

وقتی محمد متولد شد، بابایش مفقود شده بود. خیلی سخت است. یک زن دوست دارد پدر بچه بیاید و پسرش را که تازه متولد شده است در آغوش بگیرد. ولی غلامعلی از وقتی رفته به جنگ دیو سیاه، هنوز برنگشته است و حالا غلامعلی نیست تا محمد را در آغوش بگیرد. حالا محمد باید بدون بابا زندگی اش را شروع کند. در مدرسه وقتی جلسه اولیا و مربیان می شود همه پدرهایشان را می آورند. اما محمد از مادرش سوال می کند پس بابا کی می آید؟ بابا کجاست؟ وقتی سرما می خورد می رود دکتر و آمپول میزند و گریه می کند. بابایش نیست تا به او دلداری بدهد و به او بگوید پسرم تو دیگر مردی شده ای! مرد که گریه نمی کند!!!

اما چون غلامعلی نیست محمد نمی داند که برای خودش مردی شده است و نباید گریه کند. هیمنه یک زندگی یعنی بابا! بابا عمود خیمه است.

حالا محمد بزرگ شده است و همه خیال می کنند که بابای او اسیر شده است. مادرم می گوید وقتی اسامی آزادگان را در رادیو دزفول اعلام می کردند، محمد همه حواسش را به رادیو می دهد و هی از مامان سوال می کند: مامان اسم بابا غلامعلی بود؟؟؟ اما هیچ وقت رادیو اسم غلامعلی را نگفت. و محمد منتظر کاروان بعدی اسرا بود و دلی که ناامید نمی شد ...
یک روزی بابا خواهد آمد ...
مادرم می گوید. چقدر غصه دار بود چهره محمد وقتی از آمدن بابا نا امید شد ...
و چقدر غصه دار است دل مادر که باید گریه های محمد را از دوری بابا تحمل کند.
و چقدر غصه دار است دل زنی که شوهرش نیست تا همه گلایه هایش را از اذیت کردن محمد پیش او ببرد.

اما حالا محمد برای خودش مرد شده است. درس خوانده است. ازدواج کرده است. و انشاء الله وقتی صاحب پسری بشود پسرش را در آغوش می گیرد. و همسرش را تنها نمی گذارد. حالا محمد کنار مادرش هم هست.
"وبلاگ چزابه" خاطره همسر شهید است از پیدا شدن غلامعلی از زبان سردار حاج عبدالکریم فضیلت پور. بخوانید و برای شادی روح غلامعلی و همه شهدا فاتحه بفرستید.

ندیدم آینه ای چون لباس خاكیهاهمان قبیله كه بودند غرقِ پاكیهابه عشق زنده شدن، «عند ربِهم» بودنشده ست حاصل آنها ز سینه چاكیهادلیل غربتشان، اهلِ خاك بودنِ ماستنه بی  مزار  شدنها، نه بی پلاكیهابه آسمان كه رسیدند رو به ما گفتند:زمین چقدر حقیر است ، آی خاكیها

تصرف جاده اهواز خرمشهر توسط نیروهای تیپ 7 ولیعصر (عج)

سردار فضیلتقسمت آخر مستند "آخرین روزهای زمستان" هم پخش شد و روایتگری زندگی سردار بزرگ "حسن باقری" یا همان "غلامحسین افشردی" نیز به پایان رسید. من و پدرم سراپا گوش و چشم بودیم تا رسید به عملیات غرور آفریـن بیـت المقـدس. وقتـی راوی گفـت کـه تیـپ 27 محمـد رسـول الله (ص) در عـملیـات بیـت المقدس بعلت نرسیدن تیپ 7 ولیعصر به جاده اهواز خرمشهر و عدم الحاق با آن تیپ، تحت فشار عراقیها قرار می گیرد، پدر ناراحت شد و طی تماس تلفنی مراتب اعتراض خودش را با سردار کوسه چی جانشین فرمانده وقت تیپ ولیعصر (عج) در میان گذاشت. از آنجایی که بنده قبلا به مناسبت هفته دفاع مقدس خاطره این عملیات را از زبان پدر در همین وبلاگ نوشته بودم ضمن قرار دادن لینک خاطره فوق، تاکید می کنم که نیروهای تیپ 27 محمد رسول الله خاطرات جنگ را از دیدگاه خود نوشته اند و ای کاش دست اندر کاران مستند شهید باقری با نیروهای تیپ 7 ولیعصر (عج) نیز در این خصوص مصاحبه می کردند تا خدایی ناکرده در این مورد تحریفی صورت نگیرد.

اولین مرحله عملیات آزاد سازی خرمشهر از زبان سردار فضیلت


پانوشت:
قدردانی از:

1- با تشکر و سپاس فراوان از وبلاگ "گردان بلال" به دلیل انعکاس به موقع این خاطره.
2- با تشکر و سپاس از وب سایت مرجع دفاع مقدس www.598.ir در اینجا.
3- با تشکر از کمک های جناب آقای مهران موزون (وبلاگ دیسون)، جهت انعکاس ملی این خبر.
4- و با تشکر از دلگرمی های جناب آقای استاد علی موجودی (وبلاگ الف دزفول)
5- تکمیلی از وبلاگ گردان بلال: در کتاب جاده های سربی اثر سردار احمد سوداگر شرح کامی از نفوذ 11 کیلومتری گردان یاسر تیپ 7 دزفول تا جاده اهواز - خرمشهر قبل از هر یگان دیگر و دلایل عقب نشینی 3 کیلومتری گردان یاسر و چگونگی الحاق بین تیپ های  8 نجف و 7 ولی عصر (عج) و در ادامه 27 محمد رسول الله را عنوان کرده است.البته نکته ای که پر رنگ نشده است این است که پیشتازی گردان یاسر تیپ 7 ولی عصر (عج)  باعث جلب توجه عراقیها  شد. و علاوه بر تزلزل عقبه عراقیها ، تمرکز عراقیها روی گردان یاسر باعث شد تا تیپ 8 نجف و تیپ 27 محمد رسول الله راحتتر به جاده اهواز خرمشهر برسند.در ضمن با توجه به اینکه سردار رئوفی و سردار ان فضلیت ، کلولی و خضریان حضور دارند گرفتن روایت آنها بسیار مفید است.
6- مطلب مرتبط: اعتراض سردار حاج حبیب سعیدفر در خصوص مستند آخرین روزهای زمستان لطفا کلیک کنید.