
شب که میشه تو پنجدری یه دختری مثل پری
موهاشو دسته میکنه زیر حریر روسری
میره کنار باغچه و روی موهاش گل می زنه
میاد کنار طاقچه و به قاب عکس زل می زنه
یه قاب عکس کهنه با عکس سیاسفید توش
یه عکس و کلی خاطره که گرد و خاک نشسته روش
با آستینش پاک می کنه گرد و غبار و از شیشه
قاب و بغل میگیره و می بوسه مثل همیشه
......
سلام بابا حالت خوبه؟ الهی قربونت برم
فدای اون دسات بشم که میکشیدی رو سرم
راستی بابای بی وفا کی بر می گردی از سفر؟
این روزا تا در می زنن می مدوم جلوی در
همیشه با خودم میگم: شاید که اینبار تو باشی
شاید که برگشتی پیش من و مامان و داداشی
" اما تو هیچ وقت نمیای " دختر همسایه میگه
به خاطر همین باهاش بازی نمی کنم دیگه
شبا همش خواب می بینم منو گرفتی تو بغل
دوباره نازم می کنی بهم میگی قند عسل
بعدش یهو بیدار میشم دوباره رویا می میره
باز میبینم که نیستی و دوباره گریم میگیره
مامان میگه گریه نکن تموم میشه غصه و درد
اما یه بار خودم دیدم یواشکی گریه می کرد
بعضی روزا فکر می کنم پیش خدایی بابایی
داری به چی فکر می کنی؟ الان کجایی بابایی؟
میگن کسی نمی دونه زنده ای یا شهید شدی
بابایی "مفقود" یعنی چی؟ چجوری ناپدید شدی؟
......
قابو بغل میگیره و هی مهربونی می کنه
تا صبح برای قاب عکس شیرین زبونی می کنه
شب که میشه تو پنجدری یه دختری مثل پری
وقتی که گریه می کنه خون میچکه رو روسری
شعر از آقای مردانی
سالروز آزادسازی خرمشهر را از طرف تمام نویسندگان وبلاگ خورشید عالمتاب به روح مطهر خمینی کبیر حضرت روح الله و حضرت امام خامنه ای و تمام خانواده های شهدا و هر آنکس که خون غیرت در رگانش می جوشد تبریک و تهنیت عرض کرده. و از اینجا با تمام وجود فریاد می زنم به کوری چشم دوم خردادی ها سوم خردادی هستم!