بارگاه امیرالمومنین (سفر کرب و بلا شماره 2)
از هر شهری که می گذشتیم به تابلوها و عکس ها توجه می کردم. متوجه شدم عامه مردم به مسائل دینی اهمیت زیادی می دهند. به طور مثال سطح شهر پر بود از عکس های خانواده حکیم و علما و روحانیون طراز اول. عکس امام موسی صدر را هم زیاد دیدم. این نشان از نفوذ بسیار زیاد روحانیون در اعماق اعتقادی مردم است. هر چه قدر عراق خراب است مساجد آن بسیار آباد هستند. به طور مثال وقتی وارد مسجد حنانه (راس الحسین)(1) شدیم اصلا باوران نمی شد اینجا عراق است. خیابان های اطراف مسجد راس الحسین، بسیار خراب و عقب مانده؛ اما درون مسجد بسیار تمیز و زیبا. یک دستگاه شست و شو هر روز به طور منظم حیاط را می شوید.
وقتی به نزدیکی اولین آبادی در عراق رسیدیم، در راه پر بود از حسینیه های کوچک و بزرگ. پدر گفت در ایام محرم این حسینیه ها برای پذیرایی از زوار امام حسین است. که هم برای استراحت و هم غذاهای نذری است. و این حسینیه ها را خود مردم با پول خودشان ساخته اند. و هرکس به اندازه وسعش.
فرصت توقف کردن نداشتیم. در یکی از همین حسینیه ها توقف کردیم و سهمیه غذایمان را گرفتیم و حرکت کردیم.ناهار را در اتوبوس خوردیم. عراق نخلستان های زیادی دارد. روحانی کاروانمان گفت برخی گفته اند تعداد نخل های عراق از جمعیت مردم عراق بیشتر است. و شاید در دنیا نخلستان های عراق همتا ندارند.
مقصد اول ما نجف بود. ساعت 4 عصر به نجف اشرف رسیدیم. وقتی به نزدیکی نجف رسیدیم روحانی کاروانمان گفت ببینید آن گنبد زیبای طلایی حرم امیرالمومنین است. باورم نمی شد. یعنی این من هستم؟ بعد از آن همه سال زیارت امام رضا چشم هایم یک حرم جدید می دید. شگفت و زده و مبهوت بودم. در بهت به آقا سلام کردم. اول رفتیم هتل. وسایلمان را که گذاشتیم و از خستگی راه نفسی تازه کشیدیم و بعد راهی حرم شدیم. چه حرمی؟؟؟
وقتی نزدیک حرم شدیم ناخودآگاه این شعر حاج محمود روی زبانم جاری شد: ایوان نجف عجب صفایی دارد!! حیدر بنگر چه بارگاهی دارد!!!؟؟ حیدر حیدر گو ! شیعیان از این نام مست! دل در کف بی قرار خاص و عام مست.
در جوار حریم علی چشم های تشنه چشمه می شوند. بی اختیار اشک صورتت را خیس می کند اگر دل عاشقی داشته باشی. هر چقدر عراقی ها با ایرانی ها بد باشند و هرچقدر از مردم عراق خوشت نیاید و هرچقدر خسته راه باشی در حریم امیر المومنین همه چیز فرق می کند. ناگهان همه ناملایمات را فراموش می کنی. انگار اینجا حرم امن الهی است. وقتی چشم هایت را در صحن حرم می چرخانی بیشتر از هر قومی ایرانی می بینی. انگار اینجا ایران است. اصلا انگار حرم مال ایرانی هاست. جانم به فدای تو ای آقای ایرانی ها. نماز مغرب و عشا در حرم آقا می شود نماز بندگی. می شود نماز عشق. می شود نماز اشک. بعد از نماز برای زیارت پرواز کردم. اذن دخول و پابوسی آقا و مبهوت از خلوتی حرم. هر وقت به حرم امام رضا می روم از بس که شلوغ است از دور به آقا سلام می دهم. و هنوز در حرم امام رضا دستم به ضریح نخورده است. اما اینجا به راحتی توانستم ضریح را بغل کنم. و باورم نمی شد. چقدر این بارگاه زیباست.
ادامه دارد.
پانوشت: