کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف
سعید بیابانکی
کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف
تاکوش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف
کیست این راز پریشانی من در موهاش
تکیه گاه سر شوریده من بازوهاش
کیست این عطر غزل میوزد از پیرهنش
ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش
این که میخندد و میخواند و میرقصد و مست
میرود بوی خوش پیرهنش دست به دست
نازپرداز همه نازفروشان زمین
ساقی، اما ز همه تشنه لبان تشنه ترین
نشئه افزای دل و جان خماران مستیش
دستگیر همه خسته دلان بیدستیش
کیست این سروقدِ تشنه لبِ مشک به دوش؟
اینکه بی اوست چراغ شب مستان خاموش ؟
اینکه آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است؟
کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟
گره واکردن از آن زلف سیه لازم نیست
حتم دارم که به جز ماه بنی هاشم نیست
+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۰ ساعت 8:30 توسط مجید فضیلت
|