شریعتی شریعتی است (خبرنامه کاغذی دانشجویان ایران)
امیدوارم عذرخواهی بنده را مبنی بر دیرکرد درج مطلب در وبلاگ بپذیرید.(وای چقدر جمله بندیش سخت بود) یک روز در دانشگاه قدم میزدیم (البته ما اینقدر وقت نداریم که قدم بزنیم منظور همان رد شدن بود) که دیدیم یک نشریه ای را پخش میکنند دقت کردیم متوجه شدیم که همان خبرنامه کاغذی دانشجویان ایران خودمان است.
به مناسبت 2 آذر سالروز تولد دکتر علی شریعتی مطالب جالبی را در باره ی دکتر نوشته بود که به برخی از آن ها اشاره ای می کنیم و در پایان مطلب لینک خبرنامه درج شده که با مراجعه به آن میتوانید مفصل تر مطالب را مطالعه بفرمایید.
نگاهی به دکتر و کاریکاتورهایش
خبرنامه دانشجویان ایران: (محمد زعیمزاده / دبیر سیاسی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای سراسر کشور) میدان جنگ کجاست؟ ما در کدام سوی میدان ایستادهایم؟ کار روشنفکر فهمیدن این دو مساله است. او با دیدی که پیدا میکند، به ما میگوید که چه باید کرد. به قول دکتر: روشنفکر نه فیلسوف است، نه دانشمند، نه نویسنده و هنرمند. روشنفکر، متعصب خودآگاهیست که روح زمان و نیاز جامعهاش را حس میکند و بینش و جهتیابی و رهبری فکری را داراست(ج۴ص۳۱)
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ این عبارات به این معنا نیست که هنرمند یا فیلسوف نمیتواند روشنفکر باشد. بلکه دکتر به ما میگوید که روشنفکری یعنی خودآگاهی و تعصب. یعنی جهتیابی.
واضح است که این حرفها نه باب طبع باصطلاح روشنفکران امروزیست و نه به مذاق روشنفکری دههی بیست(!)شیرین میآید. شریعتی با آن روشنفکری که میگفت »در برابر هر قدرت و زوری باید واداد و تسلیم شد« مخالف است. دکتر به خلاف روشنفکری پوپری، اهل سازش یا اهل تساهل و تسامح نیست. او بر خلاف مدعیان، شیپورچی حقوق بشر غربی نیست و معتقد است: اگر به حقوق بشر قائل باشیم به رکود و حتی قهقرا و انحراف میافتیم(ج۳۵دفتراول ص۲۳۵). این لوح حمورابی جدید[=حقوق بشر] در نظر دکتر متن مقدس نیست و حتی از این جهت که همه را به رکود و «سازش با همه چیز» دعوت میکند، قهقرا و انحراف است.
اما دکتر آنقدر در مسیر جهاد و تلاش پیش میرود تا به این نکته میرسد که: اسلام صلح نیست، اسلام جنگ است(ج۵ص۵۵) و این البته غلط نیست که إن الحیاه عقیده و جهاد...
وادادگی در بیان دکتر جایی ندارد. او همانکه میفهمد را عمل میکند و اصلا مگر کسی میتواند بیش از این توقعی داشته باشد؟! او میفهمد که استعمار و استثمار و استحمار بشر را به جایگاه کنونی رسانده. او میفهمد که غرب ما را از آنچه باید میشدیم دور کرده. او میفهمد که ما صرفا تقلیدکنندگان غربیم، پس از چارهی کار میپرسد و مینویسد: امروز که غرب همهی انسانها را از پایگاه ذاتی و فرهنگی و خودزایی و خودجوشی درآورده و آنها را بهصورت بردههایی نیازمند و ذلیل و زبون و مقلد ساخته است، چه باید کرد؟(ج۴ص۲۱)
او میفهمد که یک سوی این میدان تقلید و بیفکری و وادادگی ایستادهاست، و میگوید که: روشنفکری ما، باید بفهمد که روح غالب بر فرهنگش اسلام است(ج۲۰ص۲۸۵) و خودش قبل از هرکس این را فهمیده، گرچه باصطلاح روشنفکر امروزی، این را نمیفهمد و گمان دارد افق ما همان دموکراسی و حقوق بشر و جامعهی مدنیست.
حتما شنیدهاید دو نفر که شریعتی را کفن کردند، بعدها میراثخوار شریعتی شدند، اینها اندیشههای دکتر را هم به خاک سپردند تا راه رفتهی شریعتی را برگردند و انصافا هم بهخوبی از پس سوختن گفتهها و نوشتههای دکتر برآمدند.
شبستری و سروش به روشنفکری دههی بیست برگشتند و روشنفکری دههی بیست یعنی امتداد خط تقیزاده، یعنی «پیشرفت» مساوی با «از فرق سر تا نوک پا غربی شدن». اینان با تقلید و ترجمهی صرف، پروژهی ارتجاع روشنفکری را کلید زدند تا شاید بتوانند میراث روشنفکری دههی پنجاه، میراث دکتر و جلال را سرکوب کنند.
اگر دکتر در علوم انسانی میگفت: از بمب اتمی بدتر، جامعهشناسی است. بمب اتمی ملتها و بخشی از انسانها را نابود میکند و جامعهشناس استعماری، جامعه را. این جامعهشناسی و روان شناسیست که استعمار را اینهمه نیرومند کرد.(ج۲۹ص۳۹۷) شبستری مدعیست که «انقلاب ما» با «علوم انسانی» و برای «دموکراسی و حقوق بشر» اتفاق افتاد(!):
[براساس] مطالبهی حقوق بشر و دموکراسی دو انقلاب بزرگ در ایران رخ داد، انقلاب مشروطه و انقلاب سال 1357. اگر پای علوم انسانی به ایران باز نشده بود از این انقلابها خبری نبود.(شبستری/ فرمان علیه فهم) یا سروشنامی «پائین بودن فهم مردم» را علت مطرح نبودن دموکراسی و حقوق بشر در شعارهای انقلابی میداند و افاضات کرده که: ميخواهم ادعا كنم كه [...] غناي ذهني و مفهومي و فرهنگي ما از چيزهايي چون دموكراسي و آزادي و حقوق بشر و امثال اينها در ابتداي انقلاب كافي نبوده و همين اجازه نميداد كه از آن ابتدا مطالبه دموكراسي در صدر مطالبات قرار بگيرد.(سروش/ گفتگو با اقبال)
گرچه دکتر دموکراسی را مطلق و بیهدف نمیخواست و سخن از دموکراسی متعهد(ج۲۶ص۴۷۶) میگفت و نوشتهبود: فلسفهی سیاسی و شکل رژیم [در امت] نه «دموکراسی رأسها» و «لیبرالیسم بیهدف بیمسئولیت» [...] بلکه مبتنی است بر «اصالت رهبری». رهبری متعهد انقلابی(ج۱۶ص۷۲) اما سروش دلش میخواهد که رهبری و نظام دینی حذف شود، چون بد است و نمیتوان با آن نظم دموکراتیک(!) راه انداخت، و مدعیست: تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است. با این تئوری اصولا نمیتوان نظم دموکراتیک به وجود آورد.(سروش/حذف اختیارات ولی فقیه با رفراندوم)
و در یک کلام گرچه سروش میخواهد به آغاز استبداد مدرن و عصر استحمار برگردد و مدعیست: اگر كاري بخواهيم بكنيم اين است كه اين مفاهيم و تصورات [دموکراسی و حقوق بشر] را بر صدر بنشانيم.(همان منبع)، دکتر نشانههای ظهور فردایی دیگر را میدید و میگفت: ما اکنون در اواخر دورهی جدید به سر میبریم و ستارگانی [...] سر میزنند که از فردایی دیگر خبر میدهند.(ج۲۵ص۱۸)
اما از نظر دکتر، گاهی «تقلید» از جانب روشنفکران غربزده و غربشیفتگان است و گاهی از سوی آخوندهای درباری و مقدسنماهای احمق و مسلمین باصطلاح صفوی- که البته اسلام امریکایی لفظ بهتریست-. البته باید گفت که دکتر گرچه حرف درستی زده ولی مصداق را اشتباه گرفته و همین اشتباه او باعث شد تا اصل مطلب آنطور که باید فهمیده نشود، دکتر زمان میخواست و تحقیق، و این در وادی روشنفکری کمیاب است. و روشنفکر دردمند است و به همین خاطر مورد احترام است، نه بواسطهی وسعت اطلاعات یا صحّت تمام کلمات. البته برخی نقلها حاکی از آن است که دکتر سخنش را دربارهی علامهی مجلسی پس گرفته و گویا بواسطهی خواندن منابع در مورد مرحوم مجلسی، چند روزی خواب و خوراک هم نداشته...
شریعتی هدف دارد. او مرد تلاش است و همه چیز برای او در «هدف» و «مبارزه برای آرمان» خلاصه میشود حتی مرگ، چرا که: مرگی که ضرری برای هیچکس نداشته باشد، بیارزشترین مرگهاست(ج۲۷ص۲۳)
هرکس که هدفی دارد و تلاش و جهاد میکند، آرمانی دارد و جامعهی آرمانی شریعتی، جامعهای «برادر»وار است که در آن میشود آزاد زیست و از شر اختلاف و جنگ تمام نشدنی بین انسانها در امان بود. گرچه دکتر میداند که چنین زمانهای فرا میرسد و: سرنوشت جبری تاریخ، پیروزی عدالت و قسط و حقیقت خواهد بود.(ج۱۶ص۶۲) اما برای زمان غیبت هم باید کاری کرد و «باید به فکری که جنبهی عملی دارد تکیهی فکری بکنیم(ج۱۷صص۱۶۶)» و «جایی که [...] ایدئولوژی انسانی ساکت میشود» به ایدئولوژی اسلامی بپردازیم، چرا که «ایدئولوژی اسلامی هنوز حرفهایی برای گفتن دارد.(ج۷ص۹۷)» باید «به خویشتن اصیل و انسانی و احیای ارزشهای فرهنگی و فکری سازنده و مترقی و آگاهیبخش خود(ج۵ص۱۱۳)» برگردیم.
بوقچیهای دموکراسی، اغلب سخت میفهمند و مدعیاند «جامعهی مسلمان میتواند هر حکومت بیربط با دین را بپذیرد» و میگویند: اینکه ملتی متشکل از مسلمانان باشد[...] بدین معنا نیست که نظام سیاسی آنها حتماً میباید یک «نظام سیاسی دینی» باشد.(شبستری/ مصاحبه با »قرائت«) اما دکتر معتقد است «در زمان غیبت امام معصوم حکومتهایی که شیعه میتواند بپذیرد حکومتهایی هستند که به نیابت از امام شیعی و بر اساس همان ضوابط و همان راه و همان هدف بر مردم حکومت میکنند.(ج۹ص۲۱۳)».
گرچه در محسنات شریعتی بیش از این میتوان گفت و شنید اما این مانع نقدهای جدی به دکتر نمیشود و اصلا برای حفظ حرمت دکتر و احترام به میراث او، باید نقدش کرد. اما مسألهی شریعتی برجاست و دین به دنیا فروشان روشنفکر نما هنوز هستند گرچه چون موجودات ماقبل تاریخ، عمرشان به دورهی تاریخی بعدی قد نخواهد داد، اما آفاق انقلاب در علوم انسانی و فرهنگ و مبارزه و ... از افق مرحوم دکتر گذشته. راه انسانیت و انقلاب بسته نیست، به قول دکتر:
همیشه رفتن راه رسیدن نیست
ولی برای رسیدن باید رفت
در بن بست نیز راه آسمان باز است
پرواز بیاموزید...
علي نه سوسيال بود نه ليبرال؛ فدايي مكتب بود
استاد ”حيدر رحيم پور ازغدي“ يكي از چهره هاي شاخص علمي و فلسفي ايران و مشهد است كه محل سكونت وي دليلي براي دوستي وي با خانواده شريعتي به ويژه استاد محمد تقي شريعتي و دكتر علي شريعتي بود.
آنچه در ادامه مي آيد خاطرات رحيم پور ازغدي از دكتر علي شريعتي است:
***
جلسه پرسش و پاسخي در دانشگاه آزاد بود، يك عده از متحجرين و انجمن حجتيهها آمده بودند. يك كافر در دنيا گير آورده بودند به نام علي شريعتي، گفتم: آقا جان اينطوري نميشود. شما برويد اشتباهات علي شريعتي، انحرافش، اغلاطش را جمع كنيد و به من بدهيد، من هم مال فيض كاشاني، صاحب تفاسير صافي و مصفا و اصفا را جمع ميكنم تا ببينم كدام بيشتر است.
***
عروسي يكي از فاميل كه با من و مطهري و شريعتي قوم و خويش بود، من و مطهري چند ساعتي با هم بوديم. از او پرسيدم: چرا اينقدر با علي خشن برخورد ميكني؟ عين همان حرف را كه دكتر در مورد آخوندهاي درباري گفته بود، گفت: اصلاً بحث علي نيست، من كه دائم به خانه پدرش رفت و آمد دارم، با خودش هم كه رفيقايم، بحث من اين است كه شاخهاي در حال درست شدن است ـ مجاهدين خلق را ميگفت ـ كه خود را به علي ميچسبانند، علي هم چيزي نميگويد، من مجبورم با علي اينطور برخورد كنم؛ كه آنها افشا شوند. يعني مطهري، شريعتي را فداي خط مكتبي خود ميكرد. علي هم خود را فدا ميكرد تا ارتجاع را بشكند. علي آدم نبود، فدا بود. فدايي نبود، فدا بود. فداي جامعه و اسلام و مردم.
تازه از زندان آزاد شده بود و آمده بود مشهد. خيلي ملول بود، دليلش را پرسيدم، گفت: اينها مرا ول كردهاند كه ضايع كنند. نوشتههايي از من كه ابداً مورد نظرم نيست، توي روزنامه ـ به خاطرم نيست كيهان يا اطلاعات آن زمان ـ چاپ ميكنند. نميتوانم اينها را در ايران جواب بدهم، خيلي ناراحت بود و ما فهميده بوديم كه تصميم به كوچ گرفته است. حتي اين قضيه را به استاد هم نگفته بود.
http://iusnews.ir/
به مناسبت 2 آذر سالروز تولد دکتر علی شریعتی مطالب جالبی را در باره ی دکتر نوشته بود که به برخی از آن ها اشاره ای می کنیم و در پایان مطلب لینک خبرنامه درج شده که با مراجعه به آن میتوانید مفصل تر مطالب را مطالعه بفرمایید.
نگاهی به دکتر و کاریکاتورهایش
خبرنامه دانشجویان ایران: (محمد زعیمزاده / دبیر سیاسی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای سراسر کشور) میدان جنگ کجاست؟ ما در کدام سوی میدان ایستادهایم؟ کار روشنفکر فهمیدن این دو مساله است. او با دیدی که پیدا میکند، به ما میگوید که چه باید کرد. به قول دکتر: روشنفکر نه فیلسوف است، نه دانشمند، نه نویسنده و هنرمند. روشنفکر، متعصب خودآگاهیست که روح زمان و نیاز جامعهاش را حس میکند و بینش و جهتیابی و رهبری فکری را داراست(ج۴ص۳۱)
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ این عبارات به این معنا نیست که هنرمند یا فیلسوف نمیتواند روشنفکر باشد. بلکه دکتر به ما میگوید که روشنفکری یعنی خودآگاهی و تعصب. یعنی جهتیابی.
واضح است که این حرفها نه باب طبع باصطلاح روشنفکران امروزیست و نه به مذاق روشنفکری دههی بیست(!)شیرین میآید. شریعتی با آن روشنفکری که میگفت »در برابر هر قدرت و زوری باید واداد و تسلیم شد« مخالف است. دکتر به خلاف روشنفکری پوپری، اهل سازش یا اهل تساهل و تسامح نیست. او بر خلاف مدعیان، شیپورچی حقوق بشر غربی نیست و معتقد است: اگر به حقوق بشر قائل باشیم به رکود و حتی قهقرا و انحراف میافتیم(ج۳۵دفتراول ص۲۳۵). این لوح حمورابی جدید[=حقوق بشر] در نظر دکتر متن مقدس نیست و حتی از این جهت که همه را به رکود و «سازش با همه چیز» دعوت میکند، قهقرا و انحراف است.
اما دکتر آنقدر در مسیر جهاد و تلاش پیش میرود تا به این نکته میرسد که: اسلام صلح نیست، اسلام جنگ است(ج۵ص۵۵) و این البته غلط نیست که إن الحیاه عقیده و جهاد...
وادادگی در بیان دکتر جایی ندارد. او همانکه میفهمد را عمل میکند و اصلا مگر کسی میتواند بیش از این توقعی داشته باشد؟! او میفهمد که استعمار و استثمار و استحمار بشر را به جایگاه کنونی رسانده. او میفهمد که غرب ما را از آنچه باید میشدیم دور کرده. او میفهمد که ما صرفا تقلیدکنندگان غربیم، پس از چارهی کار میپرسد و مینویسد: امروز که غرب همهی انسانها را از پایگاه ذاتی و فرهنگی و خودزایی و خودجوشی درآورده و آنها را بهصورت بردههایی نیازمند و ذلیل و زبون و مقلد ساخته است، چه باید کرد؟(ج۴ص۲۱)
او میفهمد که یک سوی این میدان تقلید و بیفکری و وادادگی ایستادهاست، و میگوید که: روشنفکری ما، باید بفهمد که روح غالب بر فرهنگش اسلام است(ج۲۰ص۲۸۵) و خودش قبل از هرکس این را فهمیده، گرچه باصطلاح روشنفکر امروزی، این را نمیفهمد و گمان دارد افق ما همان دموکراسی و حقوق بشر و جامعهی مدنیست.
حتما شنیدهاید دو نفر که شریعتی را کفن کردند، بعدها میراثخوار شریعتی شدند، اینها اندیشههای دکتر را هم به خاک سپردند تا راه رفتهی شریعتی را برگردند و انصافا هم بهخوبی از پس سوختن گفتهها و نوشتههای دکتر برآمدند.
شبستری و سروش به روشنفکری دههی بیست برگشتند و روشنفکری دههی بیست یعنی امتداد خط تقیزاده، یعنی «پیشرفت» مساوی با «از فرق سر تا نوک پا غربی شدن». اینان با تقلید و ترجمهی صرف، پروژهی ارتجاع روشنفکری را کلید زدند تا شاید بتوانند میراث روشنفکری دههی پنجاه، میراث دکتر و جلال را سرکوب کنند.
اگر دکتر در علوم انسانی میگفت: از بمب اتمی بدتر، جامعهشناسی است. بمب اتمی ملتها و بخشی از انسانها را نابود میکند و جامعهشناس استعماری، جامعه را. این جامعهشناسی و روان شناسیست که استعمار را اینهمه نیرومند کرد.(ج۲۹ص۳۹۷) شبستری مدعیست که «انقلاب ما» با «علوم انسانی» و برای «دموکراسی و حقوق بشر» اتفاق افتاد(!):
[براساس] مطالبهی حقوق بشر و دموکراسی دو انقلاب بزرگ در ایران رخ داد، انقلاب مشروطه و انقلاب سال 1357. اگر پای علوم انسانی به ایران باز نشده بود از این انقلابها خبری نبود.(شبستری/ فرمان علیه فهم) یا سروشنامی «پائین بودن فهم مردم» را علت مطرح نبودن دموکراسی و حقوق بشر در شعارهای انقلابی میداند و افاضات کرده که: ميخواهم ادعا كنم كه [...] غناي ذهني و مفهومي و فرهنگي ما از چيزهايي چون دموكراسي و آزادي و حقوق بشر و امثال اينها در ابتداي انقلاب كافي نبوده و همين اجازه نميداد كه از آن ابتدا مطالبه دموكراسي در صدر مطالبات قرار بگيرد.(سروش/ گفتگو با اقبال)
گرچه دکتر دموکراسی را مطلق و بیهدف نمیخواست و سخن از دموکراسی متعهد(ج۲۶ص۴۷۶) میگفت و نوشتهبود: فلسفهی سیاسی و شکل رژیم [در امت] نه «دموکراسی رأسها» و «لیبرالیسم بیهدف بیمسئولیت» [...] بلکه مبتنی است بر «اصالت رهبری». رهبری متعهد انقلابی(ج۱۶ص۷۲) اما سروش دلش میخواهد که رهبری و نظام دینی حذف شود، چون بد است و نمیتوان با آن نظم دموکراتیک(!) راه انداخت، و مدعیست: تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است. با این تئوری اصولا نمیتوان نظم دموکراتیک به وجود آورد.(سروش/حذف اختیارات ولی فقیه با رفراندوم)
و در یک کلام گرچه سروش میخواهد به آغاز استبداد مدرن و عصر استحمار برگردد و مدعیست: اگر كاري بخواهيم بكنيم اين است كه اين مفاهيم و تصورات [دموکراسی و حقوق بشر] را بر صدر بنشانيم.(همان منبع)، دکتر نشانههای ظهور فردایی دیگر را میدید و میگفت: ما اکنون در اواخر دورهی جدید به سر میبریم و ستارگانی [...] سر میزنند که از فردایی دیگر خبر میدهند.(ج۲۵ص۱۸)
اما از نظر دکتر، گاهی «تقلید» از جانب روشنفکران غربزده و غربشیفتگان است و گاهی از سوی آخوندهای درباری و مقدسنماهای احمق و مسلمین باصطلاح صفوی- که البته اسلام امریکایی لفظ بهتریست-. البته باید گفت که دکتر گرچه حرف درستی زده ولی مصداق را اشتباه گرفته و همین اشتباه او باعث شد تا اصل مطلب آنطور که باید فهمیده نشود، دکتر زمان میخواست و تحقیق، و این در وادی روشنفکری کمیاب است. و روشنفکر دردمند است و به همین خاطر مورد احترام است، نه بواسطهی وسعت اطلاعات یا صحّت تمام کلمات. البته برخی نقلها حاکی از آن است که دکتر سخنش را دربارهی علامهی مجلسی پس گرفته و گویا بواسطهی خواندن منابع در مورد مرحوم مجلسی، چند روزی خواب و خوراک هم نداشته...
شریعتی هدف دارد. او مرد تلاش است و همه چیز برای او در «هدف» و «مبارزه برای آرمان» خلاصه میشود حتی مرگ، چرا که: مرگی که ضرری برای هیچکس نداشته باشد، بیارزشترین مرگهاست(ج۲۷ص۲۳)
هرکس که هدفی دارد و تلاش و جهاد میکند، آرمانی دارد و جامعهی آرمانی شریعتی، جامعهای «برادر»وار است که در آن میشود آزاد زیست و از شر اختلاف و جنگ تمام نشدنی بین انسانها در امان بود. گرچه دکتر میداند که چنین زمانهای فرا میرسد و: سرنوشت جبری تاریخ، پیروزی عدالت و قسط و حقیقت خواهد بود.(ج۱۶ص۶۲) اما برای زمان غیبت هم باید کاری کرد و «باید به فکری که جنبهی عملی دارد تکیهی فکری بکنیم(ج۱۷صص۱۶۶)» و «جایی که [...] ایدئولوژی انسانی ساکت میشود» به ایدئولوژی اسلامی بپردازیم، چرا که «ایدئولوژی اسلامی هنوز حرفهایی برای گفتن دارد.(ج۷ص۹۷)» باید «به خویشتن اصیل و انسانی و احیای ارزشهای فرهنگی و فکری سازنده و مترقی و آگاهیبخش خود(ج۵ص۱۱۳)» برگردیم.
بوقچیهای دموکراسی، اغلب سخت میفهمند و مدعیاند «جامعهی مسلمان میتواند هر حکومت بیربط با دین را بپذیرد» و میگویند: اینکه ملتی متشکل از مسلمانان باشد[...] بدین معنا نیست که نظام سیاسی آنها حتماً میباید یک «نظام سیاسی دینی» باشد.(شبستری/ مصاحبه با »قرائت«) اما دکتر معتقد است «در زمان غیبت امام معصوم حکومتهایی که شیعه میتواند بپذیرد حکومتهایی هستند که به نیابت از امام شیعی و بر اساس همان ضوابط و همان راه و همان هدف بر مردم حکومت میکنند.(ج۹ص۲۱۳)».
گرچه در محسنات شریعتی بیش از این میتوان گفت و شنید اما این مانع نقدهای جدی به دکتر نمیشود و اصلا برای حفظ حرمت دکتر و احترام به میراث او، باید نقدش کرد. اما مسألهی شریعتی برجاست و دین به دنیا فروشان روشنفکر نما هنوز هستند گرچه چون موجودات ماقبل تاریخ، عمرشان به دورهی تاریخی بعدی قد نخواهد داد، اما آفاق انقلاب در علوم انسانی و فرهنگ و مبارزه و ... از افق مرحوم دکتر گذشته. راه انسانیت و انقلاب بسته نیست، به قول دکتر:
همیشه رفتن راه رسیدن نیست
ولی برای رسیدن باید رفت
در بن بست نیز راه آسمان باز است
پرواز بیاموزید...
علي نه سوسيال بود نه ليبرال؛ فدايي مكتب بود
استاد ”حيدر رحيم پور ازغدي“ يكي از چهره هاي شاخص علمي و فلسفي ايران و مشهد است كه محل سكونت وي دليلي براي دوستي وي با خانواده شريعتي به ويژه استاد محمد تقي شريعتي و دكتر علي شريعتي بود.
آنچه در ادامه مي آيد خاطرات رحيم پور ازغدي از دكتر علي شريعتي است:
***
جلسه پرسش و پاسخي در دانشگاه آزاد بود، يك عده از متحجرين و انجمن حجتيهها آمده بودند. يك كافر در دنيا گير آورده بودند به نام علي شريعتي، گفتم: آقا جان اينطوري نميشود. شما برويد اشتباهات علي شريعتي، انحرافش، اغلاطش را جمع كنيد و به من بدهيد، من هم مال فيض كاشاني، صاحب تفاسير صافي و مصفا و اصفا را جمع ميكنم تا ببينم كدام بيشتر است.
***
عروسي يكي از فاميل كه با من و مطهري و شريعتي قوم و خويش بود، من و مطهري چند ساعتي با هم بوديم. از او پرسيدم: چرا اينقدر با علي خشن برخورد ميكني؟ عين همان حرف را كه دكتر در مورد آخوندهاي درباري گفته بود، گفت: اصلاً بحث علي نيست، من كه دائم به خانه پدرش رفت و آمد دارم، با خودش هم كه رفيقايم، بحث من اين است كه شاخهاي در حال درست شدن است ـ مجاهدين خلق را ميگفت ـ كه خود را به علي ميچسبانند، علي هم چيزي نميگويد، من مجبورم با علي اينطور برخورد كنم؛ كه آنها افشا شوند. يعني مطهري، شريعتي را فداي خط مكتبي خود ميكرد. علي هم خود را فدا ميكرد تا ارتجاع را بشكند. علي آدم نبود، فدا بود. فدايي نبود، فدا بود. فداي جامعه و اسلام و مردم.
تازه از زندان آزاد شده بود و آمده بود مشهد. خيلي ملول بود، دليلش را پرسيدم، گفت: اينها مرا ول كردهاند كه ضايع كنند. نوشتههايي از من كه ابداً مورد نظرم نيست، توي روزنامه ـ به خاطرم نيست كيهان يا اطلاعات آن زمان ـ چاپ ميكنند. نميتوانم اينها را در ايران جواب بدهم، خيلي ناراحت بود و ما فهميده بوديم كه تصميم به كوچ گرفته است. حتي اين قضيه را به استاد هم نگفته بود.
جملات به یاد ماندنی از دکتر شریعتی
*زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.
*شیعه ی امروز همان شیعه ای که پاک ترین و تندترین ایمان ها را به علی دارد به علی عشق می ورزد.
*روزی خواهد آمد که بی دینی نماد روشن فکری است.
*اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، چرخیدن بر گرد خانه ی خدا یا خانه ی بت مساوی است.
*آنان که رفتند کاری حسینی کردند آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی اند.
نظر شخصیت های برجسته درباره ی معلم
مقام معظم رهبری: به نظر من شریعتی به خلاف آنچه که همگان تصور می کنند چهره ای همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به اوست.
شهید چمران: دکتر علی شریعتی بینهات قابل تقدیس است و آدمی را منقلب می کند. روح را از قید زمان و مکان آزاد کرده و به ازلیت و ابدیت متصل می نماید و در آسمان ها به سیر و سیاحت می پردازد... همه ی علاقه های پست مادی و وابستگی های زمینی را پست و بی مقدار می کند و همه غم ها و درد های شخصی و زمینی و مادی را از بین می برد.
امام موسی صدر: احترامی که ما به دکتر شریعتی می گذاریم به خاطر اصالت فکر اوست. چرا که او و کسانی که این راه را می روند می توانند نیروهای عظیمی را که در حال حاضر در جهان راکد مانده است برانگیزانند! چون خوب به افق می نگریم می بینیم که مردی به نام دکتر علی شریعتی ظاهر شده است که می تواند به خوبی انقلاب اصیل، افکار اصیل و ایدئولوژی اصیل منطقه ما را توضیح دهد.
*زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.
*شیعه ی امروز همان شیعه ای که پاک ترین و تندترین ایمان ها را به علی دارد به علی عشق می ورزد.
*روزی خواهد آمد که بی دینی نماد روشن فکری است.
*اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، چرخیدن بر گرد خانه ی خدا یا خانه ی بت مساوی است.
*آنان که رفتند کاری حسینی کردند آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی اند.
نظر شخصیت های برجسته درباره ی معلم
مقام معظم رهبری: به نظر من شریعتی به خلاف آنچه که همگان تصور می کنند چهره ای همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به اوست.
شهید چمران: دکتر علی شریعتی بینهات قابل تقدیس است و آدمی را منقلب می کند. روح را از قید زمان و مکان آزاد کرده و به ازلیت و ابدیت متصل می نماید و در آسمان ها به سیر و سیاحت می پردازد... همه ی علاقه های پست مادی و وابستگی های زمینی را پست و بی مقدار می کند و همه غم ها و درد های شخصی و زمینی و مادی را از بین می برد.
امام موسی صدر: احترامی که ما به دکتر شریعتی می گذاریم به خاطر اصالت فکر اوست. چرا که او و کسانی که این راه را می روند می توانند نیروهای عظیمی را که در حال حاضر در جهان راکد مانده است برانگیزانند! چون خوب به افق می نگریم می بینیم که مردی به نام دکتر علی شریعتی ظاهر شده است که می تواند به خوبی انقلاب اصیل، افکار اصیل و ایدئولوژی اصیل منطقه ما را توضیح دهد.
http://iusnews.ir/
+ نوشته شده در سه شنبه دوم آذر ۱۳۸۹ ساعت 1:10 توسط گروه نویسندگان
|