الله نور السموات والارض
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ.
با کسانی که با شما می جنگند،بجنگید و از حد تجاوز نکنید (بقره 190)
پس اگر از شما کناره گیری کرده و با شما پیکار ننمودند،پیشنهاد صلح کردند،خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شوید. (نساء90)
با کفار و مشرکین بجنگید و آنان را به قتل برسانید و هر کجا آنان را بیابید از شهرشان برانید چنانکه شما را از وطن آواره کردند.۱۹۱ بقره
بنابراین از این آیه معلوم میشود که سخن غیر مسلمانان که میگویند اسلام دین برده داری، تجاوز به زنان، غصب اموال، است تهمتی نارواست.
و اما مگر این مشرکان چه کار کرده اند که خدا در موردشون این طور گفته ؟ من فقط به یک مورد دردناک اشاره می کنم.تا ویژگی این یهودیان پلید مشخص بشه:
رواياتى در داستان اصحاب اخدود در ذيل(قتل اصحاب الاخدود)
و در تفسير قمى در ذيل جمله (قتل اصحاب الاخدود) آمده كه : علت نزول اين آيه چنين بود، كه (ذونواس )
، مردم حبشه را براى جنگ با يمن به هيجان آورد، و او آخرين پادشاه از دودمان (حمير) و از يهوديان بود،
و به همين جهت همه مردم ، دين او را گرفتند و يهودى شدند، او خود را يوسف نام نهاده بود و سالها
سلطنت كرده بود تا در آخر شنيد كه در نجران بقايايى از مسيحيان باقى مانده اند كه بر دين عيسى و
حكم انجيلند، و بزرگ دينشان عبد اللّه بن بريامن است ، اطرافيانش او را تحريك كردند كه به سوى قوم
نجران لشكر بكشد و آنان را به قبول دين يهود وادار سازد، ذونواس با لشكرش حركت كرده به نجران آمد و
همه مسيحى مذهبان را جمع كرده پيشنهاد كرد تا به دين يهود درآيند، مردم نپذيرفتند، با آنان مجادله
كرد و باز پيشنهاد خود را تكرار و مردم را به قبول آن تحريك نمود، و تا جايى كه توانست بر اين كار حرص
ورزيد، اما نپذيرفتند، حاضر شدند كشته بشوند ولى به دين يهود در نيايند، پس ذونواس براى از بين
بردنشان گودالى پر از هيزم درست كرد، و آتشى عظيم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و
بعضى را با شمشير كشت و مثله كرد، يعنى بينى و انگشت و عورتشان و... را بريد تا جايى كه عدد
كشتگان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد، يك نفر از آنان به نام (دوش ذو ثعلبان ) بر اسب تيزتكى
سوار شد و گريخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بيابند، چون او راه رمل را پيش گرفت كه افراد نا
آشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشكر خود برگشت و همچنان به كشتن آن مردم پرداخت و آيه
شريفه (قتل اصحاب الاخدود... العزيز الحميد) مربوط به اين جريان است .
کلیه ی جنگ های در گرفته در زمان حضرت محمد جنگ های دفاعی بوده اند یا در جواب حملات وارده بر مسلمانان.به عبارتی پیغمبر هیچ گاه جنگی را شروع نکرد.
از نظر اسلام، مسلمانان حق ندارند براي دعوتشان به حق، از زور و خشونت و سلاح كمك بگيرند و فقط
در صورت توانايي ميتوانند آنان را راهنمايي و هدايت كنند؛ زيرا جنگ هر هدف و انگيزهاي داشته باشد،
يك نكته در آن قابل پيگيري است و آن اينكه شروع جنگ ـ هر چند جنبة تدافعي هم داشته باشد ـ در
اسلام قبل از اتمام حجت حرام است. رواياتي نيز در اين باره از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه به یک
مورد اشاره می کنیم::
پيامبر اكرم(ص) حضرت محمد(ص) خطاب به حضرت علي(ع) ميفرمايند: «يا علي! لاتقاتلنّ احداَ
حتي تدعوه الي الاسلام و أيم الله لان يهدي الله عزّوجلّ علي يديك رجلاً خير لك ممّا طلعت عليه
الشمس و غربت ؛ اي علي! با هيچكس جنگ مكن مگر اينكه او را به اسلام دعوت نمائي. به خدا
سوگند اگر خداي عزوجل به دست تو يك نفر را هدايت كند براي تو بهتر است از آنچه كه خورشيد بر آن
طلوع كرده و غروب نموده است
كافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۶۵، ج ۵، ۳۶؛ وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، قم، انتشارات مؤسسه آلالبيت(ع)، ۱۴۰۹ ق، ج ۱۵، ص ۴۳.
قتل وخونریزی فرمان اسلام نیست و هر مسلمانی که اینکار را بکند گناهکار است. خداوند در قرآن میفرماید هرکس کسی را بکشد، گویی تمام مردم را کشته است:
مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً (مائده آیه 32)
و اما ماجرای بنی قریظه
در اینجا لازم است به اینکه سخنان فروز تا چه حد در مورد این ماجرا صحت دارد.
این تاکتیک ضد انسانی اسلامی به آن معنی است که مسلمانان مجازند در جنگ منابع غذایی دشمنان خود را از بین ببرند، و محمد خود این کار را دست کم دو بار انجام داده است، در تاریخ گفته شده است که او در جنگ بدر نیز منابع آبی را به سوی مشرکین قطع کرده بود، قطع کردن آب بر روی امام حسین نیز استفاده از همین حق الهی غیر انسانی بوده است.
در تفسیر المیزان در مورد آیات فوق چنین برداشت می شود که قطع کردن درختان فقط در زمان شروع جنگ بوده است آن هم برخی از درختانی که در نزدیک قلعه بودند نه همه ی آنها و نه قبل از آن وبه دلیل باز شدن فضای کافی برای جنگیدن.
حتی در تاریخ طبری هم چیزی از قطع کردن منابع غذایی بر یهودیان نوشته نشده است.
اگر به قول فروز قرار بود منابع غذایی و آبی به روی آنها قطع بشود آیا میشود انسانی 25 روز بدون غذا و آب زنده بماند؟
شما گفتین تاریخ گفته.حال ما ازشما می خواهیم منبع آن تاریخ را ذکر کنید تا ماهم بدانیم.
یکی از مواردی که در تاریخ تحریف شده و متاسفانه در کتب مکتب خلفا در بوق شده است و بعضا دیده می شود که به کتب ما نیز داخل شده این است که یهود بنی قریظه همگی با حکم سعدبن معاذ و تایید پیامبر (ص) کشته شدند ، و همان کاری که فرعون با قوم موسی می کرد ، (العیاذ بالله) پیامبر.ص با یهود کرد.
یعنی مردانشان را سربرید و زنان را نگه داشت !
این دروغ بزرگ سال ها در کتب مختلف رخنه پیدا کرد و امروز دست مایه ای برای افراد اسلام ستیز شده، به اینکه پیامبر(ص) خشونت طلب بوده و چنین و چنان کرده...
متاسفانه از ماست که بر ماست ؛ ریشه همه اهانت ها و تهمت هایی که به پیامبر(ص) زده می شود در کتب مکتب غاصبین خلافت هست.. .
در صورتی که چنین چیزی به هیچ عنوان در منابع معتبر مکتب اهل بیت (ع) نقل نشده است . و تنها محاصره ایشان نقل شده و اینکه پس از محاصره به کجا رفتند دقیق ثبت نشده است . اما این از مسلمات است که توسط پیامبر(ص) کشته نشدند .
. کجای سیره پیامبر رحمت (ص) چنین منشی را سراغ دارید ؟ از مهمترین دلایل ردّ این مسئله این است که هیچ گزارشی نیامده که بعدا یهود این مورد را دست مایه تعرض به مسلمین قرار دهند ، مطمئنا یهود کینه توز از این مسئله به راحتی چشم نمی پوشید ، اما هیچ جا نداریم که کاری کرده باشند.
دوم اینکه اگر پیامبر.ص می خواست یهودیان را به این شکل بکشد ، خوب در خیبر (كه بعد از این ماجراست) چرا نکشت ! که هم موقعیت بهتری بود و هم عده بیشتری را می توانست از دم تیغ بگذارند
سوم اینکه وقتی فرمان محاصره توسط خداند متعال صادر می شود ، چگونه ممکن است که فرمان قتل از سعدبن معاذ صادر شود ؟!!!
همانکه فرمان محاصره داده ، اگر لازم می دانست فرمان قتل هم می داد ، و نیازی به فرمان شخص ثالثی نبود.
ضمن اینکه باید توجه داشت شخصیت محترم سعدبن معاذ ، غیر قابل چشم پوشی است و نمی توان چنین نسبت هایی به او داد.
یکی از دلایل دروغ بستن بر او ، حسادتی بود که به موقعیت او می شد ، و جاعلان این اخبار سعی در شکستن شخصیت پیامبر(ص) و یاران او داشته اند.
از همه مهم تر اینکه در خود قرآن هم اشاره ای به ماجرای سر بریدن آن هم 700 نفر نشده است.
برای آگاهی از منش پیغمبر اکرم (ص) در برخورد با دشمنان چند نمونه را باهم می خوانیم:
عفو و بخشش پس از پيروزی
سعة صدر و شرح صدري كه خداوند به پيامبر اكرم(ص) عطا كرده بود، ظرفيت و تحمل ايشان را به حدي
بالا برده بود كه به راحتي ميتوانستند از دشمنان سرسخت خود كه سالها او و يارانش را شكنجه و
آزار داده بودند، بگذرد و مورد عفو و بخشش قرار دهد. و به تعبيري ميتوان گفت اصل اولي در پيامبر اكرم
(ص) هنگام قدرت و اقتدار، عفو و بخشش بود تا انتقام و تلافي كردن و به ندرت اتفاق ميافتاد كه حضرت
پس از پيروزي درصدد انتقام برآيد بلكه دشمن شكست خورده را ميبخشيد. از همينرو نمونههاي زيبا و
فراواني از عفو بخشش ايشان در تاريخ ثبت است كه نظير آن وجود ندارد، من جمله:
در جنگ حنین نه فقط اکثریت را بخشید و اموال و اسیرانشان را برگرداند بلکه مالک بن عوف رهبر هوازن
را نیز عفو کرد و صد اشتر به او داد و بعد از این که مالک اسلام آورد پیامبر او را به رهبری مسلمانان
هوازن و بنی سعد که به نوشته ابی هاشم شش هزار نفر بودند گمارد و بنی سعد را بخشید.
در زمان صلح حديبيه، يك دسته هشتاد نفري از دشمن در تاريكي شب از «جبل تنعيم» مخفيانه وارد شدند و قصد كشتن آنحضرت را داشتند. تمام آنان دستگير شدند، ليكن رسولخدا(ص) هيچگونه تعرضي نسبت به آنان روا نداشتند و رهايشان كردند.(تاریخ طبری ج2 ص 2)
در روز فتح مكه و به هنگام ورود سپاه اسلام به مكه، يكي از فرماندهان مسلمان مسلمان به نام «سعد بن عباده» كه پرچم به دست، پيشاپيش لشكر حركت ميكرد، فرياد ميزد: «اليوم يوم الملحمة، اليوم تستحلّ الحرمة، اليوم أذلّ الله قريشاً؛ امروز روز خون ريختن است، امروز حرمت و احترامي نگه داشته نميشود. امروز روزي است كه خداوند قريش را ذليل و خوار نمود». پيامبر اكرم(ص) پس از آگاهي اين موضوع، پرچم را به دست شخص ديگري داد و فرمود: «اليوم يوم الرحمة، اليوم أعزّ الله قريشاً؛ امروز روز لطف و رحمت است. امروز روزي است كه خداوند قريش را عزّت بخشيده است ( سيره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۰۶ـ۴۰۷؛ بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۱۰۹ـ۱۱۰)
و با وجود اينكه مكيان و به خصوص اشراف قريش، او و پيروانش را از شهر خويش رانده و بسياري از پيروان او را كشته بودند، اعلان «عفو عمومي» كرد و خطاب به قريش و فرزندان اميه فرمودند: «إذهبوا فأنتم الطّلقاء برويد شما از آزادشدگان و رها شدگانيد»
( سيره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۱؛ تاريخ يعقوبي، ج ۲، ص ۵۸؛ تاريخ طبري، ج ۲، ص ۶۱)
صفوان بن اميه از سران مشرك مكه و از آتشافروزان جنگهاي متعدد عليه پيامبر اكرم(ص) در فهرست كساني بود كه آنحضرت نام آنها را از عفو عمومي استثناء نموده بودند. اما وقتي وي با وساطت يكي از اقوامش از سوي پيامبر(ص) مورد بخشش قرار گرفت، از حضرت دو ماه فرصت خواست تا در مورد اسلام تحقيق كند. اگر در اين مدت اسلام آورد، در مكه ميماند و گر نه از همان راهي كه آمده باز ميگردد. پيامبر(ص) به او فرمود: «دو ماه كه چيزي نيست، تو چهار ماه فرصت داري كه به تحقيق دربارة اسلام بپردازي». چيزي نگذشت كه صفوان پيش از دو ماه اسلام آورد و حتي در جنگ طائف و هوازن، صد نفر از مسلمانان را تجهيز و به نبرد با دشمن فرستاد.( سيره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ـ۴۱۸ و ۴۴۰)
نیز در فتح مکه دشمنان دیرینه و کینه توز پیامبر که اسیر شده بودند، برخی از مسلمانان مانند سعد بن عباده فریاد الیوم یوم الملحمه(امروز روز انتقام است) سر دادند. حضرت فرمود:بگویید: الیوم یوم المرحمه(امروز روز رحمت است) و در برابر چشمان وحشت زده مردم مکه و سران جنگ افروز فرمود: بروید همه شما آزاد هستید.
در جنگ خیبر وقتی به او پیشنهاد شد که راه آب را به قلعه یهودیان ببندد یا آب مشروب آنان را مسموم کند ، به شدت مخالفت نمود و ایجاد مسمومیت در شهر دشمنان و به طور کلی در همه جا را نهی کرد.
اسود راعی با گله گوسفندان یهودیان خیبر و به هنگام محاصره خیبر مسلمان و پناهنده شد و پیامبر فرمود گوسفندان امانت یهود پیش شما است هر چند در حال جنگیم ولی باید آنها رابرگردانی؛ آن هم با وجود نیاز شدید به آن و وجود صدها سرباز گرسنه.
از تمامي اين شواهد تاريخي روشن ميشود كه وجود مقدس پيامبر اعظم(ص) براي تمام جهانيان مظهر لطف و رحمت الهي بودند و حاضر نبودند در حق كسي بدي كنند.
با این همه عطوفتی که از پیامبر اسلام سراغ داریم چه کسی باور این تهمت ها را باور می کند؟
برای اطلاع بیشتر: علی اکبر حسینی ،تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام
واما در مورد غزوه بنی قریظه
پیامبر اکرم پس از هجرت به مدینه، با یهودیان بنی قریظه پیمان صلح و عدم تجاوز بست، ولی آنان بارها
عهد و پیمان خود را شکستند و سرانجام با حمله احزاب به مدینه در سال پنجم هجری قمری، کعب بن
اسد، رییس بنی قریظه، به وسوسه یحیی بن اخطب، از بزرگان بنی نضیر ، پیمان خود را با پیامبر و
مسلمانان شکست و به قریش و هم پیمانان آنها پیوست.
پیامبر خدا سعد بن عباده(1)، رئیس خزرج، را با دو تن دیگر از مسلمانان نزد بنی قریظه فرستاد تا درباره
این مسئله تحقیق کنند. رئیس بنی قریظه پیمان خود با مسلمانان را انکار کرد و زبان به دشنام گشود.
پس از محاصره یک ماهه قلعه بنیقریظه، پیامبر فرمود:« بنی قریظه باید بدون هیچ قید و شرط تسلیم
مسلمانان شوند.» (زیرا که هیچ بعید نبود آنها نیز مانند بنی نضیر هنگامی که از تیررس مسلمانان خارج
شدند، باز با تحریک اعراب بتپرست، اسلام و مسلمانان را با خطرات بزرگی روبرو سازند و باعث شوند خون عده زیادی ریخته شود.(
بالاخره بنی قریظه تصمیم گرفتند بدون قید و شرط تسلیم مسلمانان شوند.
الف:ويژگي هاي قوم يهود
پيمان شكني
بدون شك يكي از ويژگيهاي قوم يهود، پيمان شكني آنها ميباشد. به گونهاي كه يهود به همين صفت معروف بوده است. ابن ابي الحديد پس از نقل سخن علي(ع) در خصوص مروان بن حكم( كه حضرت فرمود: «دست او مانند دست يهودي است كه اگر از روبرو بيعت كند، از پشت سر خيانت خواهد كرد.»)[1] مينويسد: « يهود به خيانت و پيمانشكني معروف است.»[2] ابن خلدون نيز در خصوص پيمانشكني يهود مينويسد: «يهود در روزگار عزت و قدرت پيمان خود را با اوس و خزرج شكستند».[3] خداوند متعال نيز بارها يهود را «پيمان شكن» معرفي كرده است. از جمله در آيه 100 و 101 سوره بقره ميفرمايد:
«أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْدًا نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»[4]
و مگر نه اين بود كه [يهود] هر گاه پيمانى بستند، گروهى از ايشان آن را دور افكندند؟ بلكه [حقيقت اين است كه] بيشترشان ايمان نمىآورند. و آنگاه كه فرستادهاى از جانب خداوند برايشان آمد - كه آنچه را با آنان بود تصديق مىداشت - گروهى از اهل كتاب، كتاب خدا را پشت سر افكندند، چنان كه گويى [از آن هيچ] نمىدانند.
در منابع تفسيري آمده است: اين آيه در مذمت پيمانشكني يهود نازل شده است.[5] در حديثي از امام باقر (ع) كه آن را امام حسن عسكري(ع) روايت كرده، آمده است:« خداوند در اين آيه يهود را سرزنش مي كند...»{6}
در آيه 83 اين سوره نيز از پيمان شكني بني اسرائيل با خدا سخن به ميان آمده است.[7] بعضي از مفسران آيه 55 و 56 سوره انفال را نيز بر يهود تطبيق داده اند.[8] در اين آيات آمده است::
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ»{9}
بىترديد، بدترين جنبندگان پيش خدا كسانىاند كه كفر ورزيدند و ايمان نمىآورند. همانان كه از ايشان پيمان گرفتى ولى هر بار پيمان خود را مىشكنند و [از خدا] پروا نمىدارند.
نژاد پرستي و حسادت
يكي ديگر از خصوصيات منفي يهود كه در طول تاريخ هم به اين صفت مشهور شدهاند، «نژاد پرستي» آنها ميباشد.[10] اين تفكر سبب شده بود آنها نسبت به پيامبراكرم(ص)، كه از قريش بود، حسادت بورزند. و ايمان نياورند.[11] در قرآن كريم و در برخي از آيات به اين امر اشاره شده است. در آيه 89 و 90 سوره بقره آمده است:
«وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ * بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْيًا أَن يُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ»[12]
و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است بر ايشان آمد، و از ديرباز [در انتظارش] بر كسانى كه كافر شده بودند، پيروزى مىجستند؛ ولى همين كه آنچه [كه اوصافش] را مىشناختند برايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بر كافران باد. به چه بد بهايى خود را فروختند كه از روي حسات به آنچه خدا نازل كرده بود منكر شدند،[ و گفتند] چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد [آياتى] فرو مىفرستد. پس به خشمى بر خشم ديگر گرفتار آمدند. و براى كافران عذابى خفتآور است
در آيه 109 همين سوره نيز آمده است:
««وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»{13}
بسيارى از اهل كتاب -پس از اين كه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مىكردند كه شما را، بعد از ايمانتان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست..
در آيه 54 سوره نساء نيز آمده است:
« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا »{14}
بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده حسد مىورزند ؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم.
بهانه جويي
يكي ديگر از ويژگيهاي منفي قوم يهود، بهانهجوييهاي آنها ميباشد. در سوره بقره و در داستان گاو بني اسرائيل، به خوبي اين ويژگي ترسيم شده است.[15]درخواست رؤيت خداوند از حضرت موسي(ع)،[16]درخواست تنوع خوراكيها، [17] در خواست ساختن معبودي جسماني، [18] درخواست فرود آمدن كتاب از آسمان براي آنها[19] و... سبب شهرت مَثَل معروف «بهانههاي بنياسرائيلي» شده است. قرآن كريم به بهانهجوييهاي يهود در زمان رسول خدا(ص) نيز اشاره دارد.[20] واقدي مينويسد: «مخيريق يهودي از علماي يهود بود. روز شنبه كه پيامبر براي جنگ در احد بود، او به يهوديان گفت: به خدا قسم شما ميدانيد كه او پيامبر است، و نصرت و ياري او بر شما فرض و واجب است.آنها بهانه آوردند كه امروز شنبه است...»[21] از ديگر صفات منفي يهوديان ميتوان به كينهجوييهاي آنها[22]، ربا خواري، آزمندي به دنيا و...اشاره كرد.{23}
.1.أخذ مروان بن الحكم أسيرا يوم الجمل، فاستشفع الحسن و الحسين عليهما السلام إلى امير المؤمنين عليه السلام فكلماه فيه فخلى سبيله فقالا له: يبايعك يا امير المؤمنين. قال عليه السلام: او لم يبايعني بعد قتل عثمان؟ لا حاجة لي في بيعته، انها كف يهودية!! لو بايعني بيده لغدر بسبته!!!. انساب الاشراف، ج2 ص 263.
شرح نهجالبلاغه،ج 6، ص 14 2.
العبر، ج1، ص335- 336.3
قرآن كريم، سوره بقره، آيات 100و 101 .4
التبيان، ج1، ص366 و زاد المسير، ج1، ص103.5
تفسير الامام العسكري، ص465.6
7.قرآن كريم، سوره بقره، آيه 83: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ » و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه: «جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر، و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد، و با مردم [به زبانِ] خوش سخن بگوييد، و نماز را به پا داريد، و زكات را بدهيد»؛ آنگاه، جز اندكى از شما، [همگى] به حالت اعراض روى برتافتيد.
تفسير الجلالين، ص 424 و زادالمسير، ج3، ص253، فتح القدير، ج2، ص321.8
قرآن كريم، سوره انفال، آيات 55 و 56 .9
10.در برخي از آيات قرآن كريم به اين امر اشاره شده است. و [اهل كتاب] گفتند: «يهودى يا مسيحى باشيد، تا هدايت يابيد»(بقرة،135) و گفتند: «هرگز كسى به بهشت درنيايد، مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد»(سوره بقرة، آیه111).
در جنگ بني قريظه اين ويژگي آنها به خوبي مشهود است.11
همان، آيه 90.12
همان، آيه 109.13
همان، سوره نساء، آيه 54.14
همان، سوره بقره، آيات 67 تا 71.15
همان، سوره نساء، آيه 153.16
همان، سوره بقره، آيه 61 .17
18.همان، سوره اعراف، آيه 138.حضرت علي (ع) در جواب يهودي كه گفت:« ما دفنتم نبيّكم حتّى اختلفتم فيه.» شما هنوز بدن پيامبرتان را به خاك نسپرده بوديد كه در مورد جانشين او اختلاف كرديد. فرمود: ما درباره پيغمبر اختلاف نكرديم، اختلاف ما درباره دستورى بود كه از پيغمبر ما رسيده بود؛ ولى شما هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه از پيغمبرتان خواستيد كه همان اصل اول توحيدتان را زير پا بگذاريد، گفتيد براى ما بتى بساز مثل اينها. (نهج البلاغة، حكمت 317)
.قرآن كريم، سورهاي نساء، آيه 153 و آل عمران، آیه 183.19
20به آيات 153 سوره نساء و 184 سوره آل عمران مراجعه شود.
المغازي، ص 190 .21
به عنوان نمونه در جريان تغيير قبله، كينه آنان را نسبت به پيامبر و مسلمانان مي توان مشاهده كرد. 22
.به آيات 54 و 161 نساء و 96،109 بقره و... مراجعه شود.23
السيره النبويه،(ابن هشام)ج2،ص396.24
اقدامات ناشايست يهود در زمان پيامبر
موفقيت رسول خدا (ص) در جنگ بدر، اسلام آوردن بسياري از مشركان مدينه، اتحاد اوس و خزرج و افزايش قدرت روزافزون مسلمانان، سبب شد يهوديانِ مدينه موقعيت خويش را در مدينه در خطر ببينند. بنابر اين آنها دست به اقدامات ناشايستي زدند كه در نهايت به ضررشان تمام شد. ما در اين جا به برخي از اين اقدامات اشاره ميكنيم:
1- يكي از يهوديان مدينه تلاش كرد بين مسلمانان اوس و خزرج اختلاف ايجاد كند. ابنهشام مينويسد: «"شاس بن قيس" يكى از سالخوردگان يهود كه در كفر خويش پايدار، و كينه و عداوت سختى از مسلمين در دل داشت. روزى عبورش به جمعى از مسلمانان كه از هر دو تيره اوس و خزرج تشكيل يافته بود، افتاد كه دور هم نشسته و مشغول گفتگو هستند، اين الفت و دوستى از دو دسته مخالفى كه در زمان جاهليت دشمن خونخوار همديگر بودند، بر طبع حسود و دو به همزن او سخت ناگوار آمده با خود گفت: به خدا اگر اينان با همديگر متفق شوند، ما نمىتوانيم در اين سرزمين زندگى كنيم.
از اين رو به يكى از جوانان يهود كه همراه او بود دستور داد، تا نزد آنان برود و در مجلس ايشان بنشيند و از جنگ بعاث و ساير جنگهائى كه در ميان اوس و خزرج اتفاق افتاده، سخن به ميان آورد و آن روزها را به ياد آنان بيندازد. جوان مزبور به دستور شاس بن قيس عمل كرد و كارى كرد كه اوس و خزرج به سخن آمده و به ياد آن زمان افتاده و هر يك سخنى گفتند و به يكديگر تفاخر ورزيده به روى هم ايستادند، يكى از آنها گفت: اگر مايل باشيد آن روز را تجديد كنيم؟! اين سخن هر دو طرف را بر سر تعصب آورده گفتند: ما حاضريم، وعده ما با شما در بيرون شهر در «ظاهرة»...
اين خبر كه به گوش رسول خدا(ص ) رسيد. جمعى از مهاجرين را برداشته و به نزد ايشان آمد و در برابر آنها ايستاده، فرمود: اى گروه مسلمانان، خدا را در نظر بياوريد! آيا دوباره به ياد دوران جاهليت افتادهايد؟... اين سخنان در اعماق دل آنها اثر كرده به خود آمدند و دانستند كه وساوس شيطانى آنان را به روى هم وا داشته و دسيسه دشمنان بوده كه ميخواستند دوباره آنان را به جنگ و برادركشى وادار كنند. از اين رو همگى گريان شده و هر دو دسته يك ديگر را در آغوش كشيدند و به همراه رسول خدا(ص) به شهر باز گشتند.»[ السيره النبويه،(ابن هشام)ج2،ص396.] در اين رابطه آيه 105 سوره آل عمران نازل شد:
وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ »
و چون كسانى مباشيد كه پس از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند، و براى آنان عذابى سهمگين است.
تغيير قبله (كه در سال دوم هجري صورت گرفت و در پي آن، قبله مسلمانان از بيتالمقدس به كعبه برگردانده شد)، يهو د را به شدت عصباني كرد. آنهایی را كه پيش از اين مسلمانان را سركوفت ميزدند كه چرا به سوي قبله آنها نماز ميگذارند؟ اين بار و با تغيير قبله سخت ناراحت شدند. "سيدجعفر شهيدي" مينويسد: «با تغيير قبله از بيتالمقدس به مكه پيوند مسلمانان با يهوديان بريده شد و آنان از اين جهت خشمگين و ناراحت شدند و آماده كارزار با مسلمانان گرديدند.»[ تاريخ تحليلي اسلام ص 84] ناراحتي يهود از تغيير قبله مسلمانان، به حدي بود كه عدهاي از اشراف يهود، نزد رسول خدا(ص) آمدند و از او خواستند تا قبله را به سمت بيتالمقدس بازگرداند. آنان گفتند: اگر قبله را بازگرداند از او پيروي خواهند كرد.[ سبل الهدي و الرشاد، ج3 ص 541 .] در جواب اين درخواست خداوند آيه 145 سوره بقره را نازل كرد.[ مجمع البيان،ج1 ص 424]دراين آيه آمده است:
«وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًَا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ»
و اگر هرگونه معجزهاى براى اهل كتاب بياورى [باز] قبله تو را پيروى نمىكنند، و تو [نيز] پيرو قبله آنان نيستى، و خود آنان پيرو قبله يكديگر نيستند، و پس از علمى كه تو را [حاصل] آمده، اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى، در آن صورت جدّاً از ستمكاران خواهى بود.
عده اي از يهوديان تصميم گرفتند به منظور ضربه زدن به اسلام در ابتداي روز مسلمان شوند و در آخر روز مجددا به دين خويش برگشته تا در دلهاي مسلمانان ايجاد ترديد كنند. خداوند متعال در اين خصوص آيه 72 سوره آل عمران را نازل كرد.[ تفسير القمي، ج1 ص 105، مجمع البيان، ج1، ص774 .] "علي بن ابراهيم قمي" در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل كرده، علت اين امر را كينه و ناراحتي يهود به خاطر تغيير قبله ميداند.« تفسير القمي، ج1، ص 105»
طرح سوالهاي پيچيده مذهبي[الطبقات الكبري، ج1، ص138، تاريخ الطبري، ج1، ص15.] نيز در راستاي تضعيف عقايد مسلمانان و ايجاد ترديد در ذهن آنها نسبت به اسلام بوده است. هر چند يهود در اين قضيه شكست خوردند - چرا كه رسول خدا(ص) جواب سوالات آنها را به شايستگي بيان كرد - اما طرح اين سوالات و با اين اهداف، نشانگر خباثت باطني يهود ميباشد.
عده اي از يهوديان تصميم گرفتند در مجلسي كه رسول خدا(ص) بود، حاضر شوند و به جاي گفتن كلمه «سلام» از كلمه «سام» كه به معني مرگ ميباشد، استفاده كنند. در اين رابطه آیه زیرنازل شد« لباب النقول، ص189»
«... وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ في أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصير
...و چون به نزد تو آيند، تو را بدان چه خدا به آن [شيوه] سلام نگفته سلام مىدهند و در دلهاى خود مىگويند: «چرا به آنچه مىگوييم خدا ما را عذاب نمىكند؟» جهنّم براى آنان كافى است؛ در آن درمىآيند، و چه بد سرانجامى است.
6- در يكي از آيات قرآن كريم، يهود و مشركان مكه، «أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا» معرفي شدهاند؛ يعني «دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان»، چرا كه يهود مشركان را بر عليه مسلمانان پشتيباني كردند.{ مجمع البيان، ج3، ص402}
قرآن كريم، سوره مائده، آيه 82:«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا »
مسلّماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيدهاند، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت.
يهوديان در هر فرصتى دشمنى و عداوت خويش را با مسلمانان آشكار ميكردند و يا به نوعى به آنها زخم زبان ميزدند. مثلا وقتى چند تن از بزرگان ايشان مانند: "عبداللّه بن سلام"، و "ثعلبة بن سعيه" و "اسيد بن سعيه"، و "اسد بن عبيد" و ديگران مسلمان شدند، گفتند: اينان افرادى انگشتشمار از اراذل و اشرار ما هستند كه به محمد ايمان آورده و مسلمان شدهاند و اگر از مردمان شريف و اصيل يهود بودند، هرگز دست از دين پدران خويش بر نميداشتند و به دين ديگرى نمي گرويدند، پس خداى تعالى در پاسخ ايشان اين آيه را نازل فرمود:« لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُون» «آل عمران ،آیه 113»
«همه اهل كتاب يكسان نيستند طائفهاى از آنان در دل شب به تلاوت آيات خدا و نماز مشغولند...»
يهوديان قبل از جنگ بدر به تحريض و تحريك بر عليه پيامبر(ص) و مسلمانان پرداختند. يكي از افرادي كه مردم(يهود) را بر عليه پيامبر(ص) و مسلمانان تحريك ميكرد، "ابوعفك" بود او با همين هدف بر عليه پيامبر اشعاري سرود. "سالم بن عمير" نذر كرد كه ابو عفك را بكشد يا در اين راه كشته شود و سرانجام هم رفت و او را كشت.[ الطبقات الكبري، ج2، ص 28و عيون الاثر، ج1، ص 283.] پس از ابو عفك "عصماء بنت مروان" شروع به عيب جويي از اسلام و مسلمانان كرد و انصار را به خاطر تبعيت از پيامبر سرزنش كرد. در هجو پيامبر شعر گفت و بر عليه پيامبر اشعاري تحريكآميز گفت. اين كار تا بعد از جنگ بدر ادامه يافت تا اينكه يكي از مسلمانان شبي او را به قتل رساند.[ الطبقات الكبري، ج2، ص27و الثقات، ج1، ص207، سيد جعفر مرتضي عاملي معتقد است: در نحوه كشتن عصماء مبالغه صورت گرفته است. اين نحوه كشتن با عقل سازگار نيست. الصحيح من سيره النبي الاعظم ج6ص37و 38.] در اينكه قتل ابو عفك و عصماء، در تحريك يهود به پيمانشكنيِ بيشتر، تاثير داشته است يا خير، مطلبي در منابع به چشم نميخورد. نكتهاي كه بايد اينجا متذكر شد اين است كه، يهوديان به جاي عبرتگيري از اين وقايع باز هم دست از تحركات خويش بر نداشتند.
حاصل سخن:
با توجه به مطالبي كه بيان شد، سزاوار نبود كه يهود با اين ويژگيها و در مركز حكومت اسلامي آزاد باشند، هر روز به توطئه عليه مسلمانان مشغول باشند و اقدامي هم عليه آنها صورت نگيرد. يهوديان خود در پيمان نامه هايی كه با پيامبر بسته بودند، متعهد شده بودند كه هيچ اقدامي بر عليه رسول خدا(ص) و مسلمانان انجام ندهند و متعرض آنها نشوند. اما عملا بارها اين تعهد را نقض كرده بودند. بنابراين ميبايست با اين دشمن، بر اساس احتياط و عدالت، نه عفو و تسامح برخورد شود. حكومت اسلامي مي بايست قبل از اين كه با ندامتي بي فايده روبرو شود، اين خطر را رفع كند.