يـكى ديگر از عقايد مسلم اسلامى , كه وهابيان آن را انكار مى كنند, توسل است . مطابق عقيده اين فـرقه , توسل فرزندان يعقوب به آن حضرت براى استغفار در نزد خدا,توسل مسيحيان به حضرت عيسى براى شفاى امراضشان , توسل بنى اسرائيل به موسى براى زنده شدن مقتول و معرفى قاتل و توسل هر شخصى يا امتى به پيغمبران واولياء شرك است . پس طبق عقائد آنها تمام انبياء و اولياء خدا به خاطر تقرير و تاييد چنين توسلاتى مشرك و كافرند در حـاليكه در قرآن و روايات , موارد زيادى از توسلات انبياء و اولياء خدا آمده است كه برخى از آنها را مى آوريم : توسل فرزندان يعقوب به آن حضرت فـرزنـدان يعقوب به آن حضرت متوسل شدند تا در پيشگاه خدا براى آنان استغفار كند(قالوا يا ابانا اسـتـغـفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين ) "یوسف-97" . گفتند: اى پدر, براى گناهان ما آمرزش بخواه كه ما خطاكار بوده ايم آنـان در واقـع آمرزش خود را از خدا مى خواستند نه از حضرت يعقوب , و فقط در اين كار, حضرت يـعـقـوب را واسـطـه قـرار داده بودند. زيرا يعقوب پيش خدا آبرومند بود وخداوند دعاى او را رد نمى كرد در پى آن توسل , حضرت يعقوب فرمود: (قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم ). گفت : از پروردگارم براى شما آمرزش خواهم خواست . او آمرزنده و مهربان است توسل امت موسى به آن حضرت (واوحـيـنـا الـى مـوسى اذ استسقاه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتاعشرة عينا ...). واذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا).  و چـون قـوم مـوسـى از او آب خواستند به او وحى كرديم كه عصايت را بر سنگ بزن , ازآن سنگ , دوازده چشمه روان شد و هر گروه آبشخور خويش را شناخت . افـزون بر آنچه گذشت , در خصوص استشفاء و توسل به پيامبر (ص ) روايات زيادى وجود دارد كه صحابه رسول خدا در مهمترين مشكلاتشان به پيغمبر خدا متوسل مى شدند, آب وضوى حضرت و نيز موى سر مباركش را براى استشفاء با خودمى بردند, و پيغمبر خدا هم اين رفتار را تقرير و امضاء مى فرمود. و بلكه احيانا به شفابودن آنها تصريح مى نمود در اينجا برخى از اين روايات و گزارشهاى تاريخى را مى آوريم : 1 - بـخـارى از انـس بـن مـالـك نـقل كرده است كه : در عهد رسول خدا (ص ) مردم مدينه دچار خـشكسالى شدند. در روز جمعه هنگامى كه پيامبر خطبه مى خواند, مردى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا, كشتزارها و چارپايان ما در شرف هلاكتند از خدابخواه كه ما را سيراب گرداند, پيامبر (ص ) دست خود را به سوى آسمان بلند كرد و دعافرمود: انـس مـى گـويـد: بـقـدرى بـاران باريد كه آب بر منازل ما هم جارى شد, جمعه ديگر همان مرد بـرخـاسـت , و گـفـت : يـا رسول اللّه خانه هاى ما در حال ويران شدن است , از خدابخواه كه باران بايستد. پيامبر (ص ) نگاهى به آسمان كرد, باران قطع شد و بر اطراف مدينه باريد  يا رسول اللّه ان اللّه قد نصرك واعطاك واستجاب لك , وان قومك قد هلكوا, فادع اللّه ان يسقيهم . يـا رسـول اللّه , خـداونـد تو را يارى كرده و دعايت را مستجاب مى كند. همانا قوم تو درحال هلاك شدن هستند. از خدا بخواه كه آنان را سيراب گرداند... 2 - در صحيح بخارى از ابن عباس و انس بن مالك نقل شده است : ان عـمـر بـن الـخـطاب كان اذا قحط اهل المدينه استسقى بالعباس. هنگامى كه قحطى و خشكسالى پديد مى آمد, عمر به عباس عموى پيامبر(ص ) متوسل مى شد تا او دعاكند وباران بيايد و عباس دعا كرد و باران زيادى آمد. 3 - صـحـيـح بـخارى ذيل باب كنية النبى (ص ) از جعيد بن عبد الرحمن روايت مى كندكه ديدم سـائب بين يزيد را در سن 94 سالگى همچون جوانى معتدل پس او به من گفت اين قدرت جوانى وقوت چشم وگوش را از دعاى رسول اكرم دارم , زيرا من در كودكى مريض شدم خاله ام مرا پيش پيغمبر خدا برد و از آن حضرت خواست براى من دعا كندودعا كرد. 4 - صـحـيـح مـسلم در جلد هفتم در باب قرب النبى (ص ) بالناس وتبركهم به , از انس بن مالك روايت مى كند كه ام سليم وقتى رسول اللّه در خانه او استراحت مى كردند, عرق بدن آن حضرت را جـمـع مـى كرد براى استشفاء و تبرك جستن براى شفاى كودكان ,حضرت رسول وقتى بيدار شد فرمود: كار صحيحى مى كنى . (در مسند احمد از انس , ج 3, ص 226). 5 - در كتاب تاريخ مدينه آمده است : در هـنـگـام دفـن مـادر على (ع ), پيامبر (ص ) لحظه اى در قبر خوابيد و پيراهن خود را هم از تن درآورد و امر فرمود كه زير صورت او بگذاريد. وقتى كه از ايشان علت اين كاررا پرسيدند, فرمودند كه پيراهنم را به اين خاطر گذاشتم كه - اگر خدا بخواهد - آتش به او نرسد. اما خوابيدنم در قبر به اين منظور بود كه خداوند قبر او را وسيع گرداند. 6 - صحيح مسلم در جلد هفتم در باب قرب النبى (ص ) بالناس وتبركهم به , از انس بن مالك نقل مى كند كه كارگران مدينه هر صبح با جامهايى از آب مى آمدند تا رسول خدابا فروبردن دست در آنها آن آبها را تبرك كند و حضرت چنين مى كرد حتى درروزهاى بسيار سرد. (در مسند احمد, ج 3, ص 137). 7 - صـحـيـح مـسلم در جلد هفتم در باب قرب النبى (ص ) بالناس وتبركهم به , از انس بن مالك روايت مى كند كه ديدم سلمانى سر رسول خدا را مى تراشيد و هر موى آن حضرت در دست يكى از صحابه بود كه بدان تبرك مى جست . (در مسند احمد, ج 3, ص 137). 8 - در صحيح بخارى در كتاب لباس در باب القبة الحمراء من ادم , روايت مى كند كه ابو جحيفه مى گويد رفتم پيش رسول خدا در قبه حمراء ادم و ديدم كه بلال آب وضوى پيغمبر را بيرون آورد و مردم براى گرفتن قطره هاى آن با هم مسابقه مى گذارند تا به آنها تبرك جويند. نـكـته ديگر اينكه : فضايل انبياء, همچون شفا دادن عيسى , كه در آيات صريح قرآن وسنت صحيح نبوى بيان شدن , غير قابل انكار است و اگر فرد وهابى از روى عمد وآگاهى آنها را انكار كند مرتد مـى گردد و زن او خودبخود جدا شده و بايد عده وفات نگهدارد, مگر آنكه انكارش از روى جهل و نادانى باشد كه نوع عوام آنها چنين هستند. تبرك به پيراهن يوسف (اذهبوا بقميصي هذا فالقوه على وجه ابي يات بصيرا). اين جامه مرا ببريد و بر روى پدرم اندازيد تا بينا گردد. و همه كسان خود را نزد من بياوريد. چون كاروان به راه افتاد پدرشان گفت : اگر مرا ديوانه نخوانيد بوى يوسف مى شنوم گـفـتـند: به خدا سوگند كه تو در همان ضلالت ديرينه خويش هستى , چون مژده دهنده آمد و جامه بر روى او انداخت بينا گشت .