با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد

شاید از خود بپرسید که مسئله ی امامت با آن اهمیتی که داره، همانطور که پیامبر می فرمایند: « كسى كه امام زمان خود را نشناسد و از دنيا برود به مرگ جاهليت مرده است».(1) پس چرا در قرآن نامی از امامان نیامده است؟؟؟

دراین باره خواهیم گفت: آمدن اسم امام در قرآن نه تنها به نفع امامت نبود بلکه به مراتب خطرناکتر از عدم نام ‏بردن او بود و ما نیز دلایل بسیاری را در مقاله، ذکر نموده ایم. لطفاً جهت ملموس شدن و متعارف شدن این مطلب، مقاله را تا آخر مطالعه کنید و سپس خودتان قضاوت نمایید.

متن مقاله:

همانطور که می دانیم، خداوند در قرآن كريم كليات احكام و معارف را نقل کرده؛ ولي تفصيل و تشريح آن را به عهدۀ نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) گذاشته است ؛ چنانچه خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد :

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ. (2)

و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى ، و اميد كه آنان بينديشند .

وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ . (3)

و ما  [اين] كتاب را بر تو نازل نكرديم ، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند، براى آنان توضيح دهى .

مثلاً : در قرآن كريم آمده است «اقيموا الصلاة »؛ ولي نيامده است که نماز ها به چه شکل و چند رکعت اند و یا اینکه در شبانه روز، چند وعده نماز و چه مواقعی، باید خوانده شوند، چه سوره هایی خوانده شود و... بنابراین خداوند متعال ، تمام جزئیات اين موارد (تشریح و توضیح این مسائل) را به عهدۀ پیامبرش گذاشته است. و آن حضرت فرمودند : «صلوا كما رأيتموني اصلي»؛ نماز بخوانيد، همان طوري كه من نماز مي‌خوانم. (4)

بسیار مهم است بدانیم که خداوند در قرآن گاهی، افرادی را با نام ، گاهی با عدد و گاهی فرد مورد نظر را همراه با اوصاف معرفی کند.

مثالِ معرفی با نام:

وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ. (5)

(حضرت عیسی می‌گوید): من به شما مژده پیامبری را می‌دهم که پس از من می‌آید و نامش احمد است.

يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى. (6)

اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى‏دهيم.

مثالِ معرفی با عدد:

وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا. (7)

و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.

مثالِ معرفی با صفت:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ. (8)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هر كس از شما از دين خود برگردد به زودى خدا گروهى [ديگر] را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند [اينان] با مؤمنان فروتن [و] بر كافران سرفرازند در راه خدا جهاد مى‏كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى‏ترسند اين فضل خداست آن را به هر كه بخواهد مى‏دهد و خدا گشايشگر داناست.

بنابراین، انتظار اینکه اسامی دوازده‌ امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بی‌جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف است.

همه می دانند که معرفی خدا از معرفی حضرت امیر (علیه السلام) در قرآن مهمتر و والاتر است، لکن خداوند در معرفی خود به گونه ای عمل نکرده است که اختلافی در میان مسلمانان به وجود نیاید. مثلاً اینکه خداوند جسم است یا نه؟ خداوند مکان دارد یا ندارد؟ کلام خدا و اراده خدا ‏حادث است یا نه؟ و یا اصلاً خداوند صفت دارد یا ندارد؟ و...  اینها مباحثی است که اختلافات زیادی را در بین مسلمانان موجب گشته است، حال آیا می شود اشکال کرد ‏که چرا قرآن اینها را بگونه ای  واضح ننوشت که مردم در آن اختلاف نکنند. در حالیکه با تدبر در قرآن همه این ‏مسائل و حتی امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قابل اثبات است.‏

حال سؤال را بگونه ای دیگر بیان می کنیم. یعنی اگر نام امام علی (علیه السلام) در قرآن می آمد، چه می شد؟ (آیا اختلافات ریشه کن می شد؟)

پاسخ:

با توجّه به اين كه «على» فقط نام حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) نبوده، همان گونه كه «ابوطالب» تنها كنيه پدر بزرگوارش نبوده است، بلكه نام و كنيه افراد متعدّدى در ميان عرب «على» و «ابوطالب» بوده، بنابراين اگر نام «على» صريحاً هم در قرآن ذكر مى شد، باز هم كسانى كه نمى خواستند اين حقيقت را بپذيرند بهانه اى داشتند و آن را بر «على» ديگرى تطبيق مى كردند. بدين جهت بهتر همان است كه با ارائه ويژگى ها و صفات ممتاز و منحصر به فرد حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) به معرّفى او پرداخته شود، تا قابل تطبيق بر هيچ كس، جز وجود مقدّس آن حضرت نباشد لهذا خداوند در قرآن مجيد، اين راه را انتخاب كرده و با ذكر فضايل خاصّ آن حضرت، در آياتى از قرآن مجيد، او را به عنوان ولىّ مؤمنان و جانشين بلافصل پيامبر (ص) معرّفى كرده است، هر چند كسانى كه در قلبشان مرض و انحراف وجود دارد، اين آيات را به گونه ديگر تفسير مى كنند.

در قرآن، آیه‌هایی درباره اهل‌بیت نازل شده و به گونه ای بسیار روشن به روشنی روز و آفتاب درخشان تصریح کرده است. مانند آیه 55 سوره مائده كه می‌فرماید: { إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ }؛ «ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند همان كسانى كه نماز برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند». دانشمندان شیعه واهل‌سنت نقل كرده‌اند كه‌ تنها كسی كه در حال ركوع انگشتر خود را به فقیر داد، حضرت علی‌بود. و 66 نفر از مفسران، مورخان و بزرگان اهل سنت، از جمله طبری، رازی، ثعلبی، قشیری، خوارزمی، ابن حجر و ابن کثیر این آیه را در باره حضرت علی (علیه السلام) دانسته اند. برای کسب اطلاعات بیشتر، به کتاب الغدیر از علامه ی امینی، ج 2، ص 156 مراجعه کنید.

به داستان حضرت موسی و جانشینی هارون توجه نمایید:

حضرت موسى كليم الله به صراحت و روشنى، برادرش هارون (علیه السلام) را خليفه و جانشين خود قرار داد. ايشان بنى اسرائيل را كه بيش از هفتاد هزار نفر بودند جمع نموده و به آن ها تأكيد كرد كه هارون جانشين و خليفه من است. این درحالی است که در مدت كوتاهى، هفتاد هزار نفر از همان قوم بنى اسرائيل كه خلافت هارون را با گوش خود از حضرت موسى شنيده بودند و وجوب اطاعت هارون برايشان بديهى بود، هارون را رها كرده و گرفتار دسيسه سامرى گوساله پرست شدند که آن قوم در شرايطى كه خلافت و حقانيت هارون را خود ـ از زبان موسى شنيده بودند تمرد و سرپيچى نمودند.

بر همین اصل هم اگر خداوند در قرآن نام ائمه را نيز ‌آورده بود ،‌ آیا پيراوان سقيفه حاضر بودند كه بپذيرند؟  آيا همان‌هايي كه به پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) نسبت هذيان دادند و گفتند : «ان الرجل ليهجر»، اگر نام حضرت علي در قرآن هم آمده بود، نمي‌گفتند: «ان جبرئيل قد هجر ؟ ».

يا همانطور که جنگ معاویه علیه امام علی (علیه اسلام) را اجتهاد می دانند آنوقت نستجير بالله نمي‌گفتند كه خدا هم اجتهاد فرموده و ما هم مجتهد هستيم و اين سخن را قبول نداريم ؟

ما معتقد هستيم كه حتي اگر نام امام علي (عليه السلام) هم در قرآن مي‌آمد، پيروان سقيفه حاضر نبودند كه بپذيرند؛ چنانچه دربارۀ بسياري از احكام ديگر نپذيرفتند ؛ همانند متعه و ازدواج موقت. آیا دربارۀ متعه در قرآن آيۀ صريح نداريم كه فرمودند : {فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً}. (9)

در صحيح البخاري ، جلد پنجم ، صفحه 158 آمده است که:

 «وقتی آيۀ متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل مي‌كرديم و آيۀ هم بر حرمت‌ آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نكرد، مردي با رأي و ميل خودش هر چه كه دلش خواست گفت . و اين شخص عمر بن الخطاب بود».

و البته خود عمر اعتراف می کند که «متعتان كانتا على عهد رسول الله وأنا احرمهما واعاقب عليهما» یعنی « دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود که من آنها را حرام کردم و هرکس مخالفت کند، مجازات می کنم». (10)

ابوبکر نیز با آوردن حدیثی که تنها خود شاهد صدور آن از پیامبر اکرم (صلی الله علی و آله) بود بر خلاف آیات ‏شریفه { وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ }(11) و { فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا ۝ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا} (12) ارث بردن از پیامبران را انکار و فدک را از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ‏پس گرفت.

ابوبکر بر خلاف صریح آیة 41 سورة انفال: {وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى} از پرداخت خمس به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و اولاد او سرباز زد و احدی به او ‏اعتراض نکرد.

عمر آیه ی {فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ} (13) را منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا بدان عمل ننمایند.

و نیز بنی‌اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‌روایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند: {إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ}. (14) یعنی آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمان‌روایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم.

پیامبر آنان، به امر الهی، فرمانروا را به نام معرفی کرده، گفت: {قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا}. (15) به راستی که خدا طالوت را به فرمان‌روایی شما برگزیده است.

با وجودی که نام فرمان روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند: {قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ} (16) یعنی از کجا می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟ (اشکال تراشی که به نوعی دیگر در سقیفه بنی ساعده از زبان خلفا صادر شد و به خاطر جوان بودن حضرت علی را کنار زدند تا خود به خلافت برسند.)

بنابراین آمدن اسم امام در قرآن نه تنها به نفع امامت نبود بلکه به مراتب خطرناکتر از عدم نام ‏بردن او بود و این احتمال خیلی قوی است که بگوئیم حتی اساس دین هم در خطر قرار می گرفت زیرا همانطوریکه ملاحظه شد عمل کردن بر خلاف ‏قرآن امری معمولی و عادی بوده و چندان حساسیتی را در بین مسلمین ایجاد نمی کرده است.

خداوند متعال از طُرُق ظاهرى و معقول جلوى كسانى كه قصد تحريف قرآن را دارند مي‌گيرد بر طبق اين عقيده خداوند با عدم تصريح به نام امام جلوى تحريف قرآن را گرفت چرا كه اگر مثلاً نام على بن ابيطالب(علیه السلام) به عنوان جانشين پيامبر(صلی الله علیه و آله) عنوان مي‌شد قطعاً مخالفين براى حذف آن تمام سعى خود را مي‌كردند درحالى كه ما معتقديم خداوند متعال با عدم ذكر نام كسى كه مخالفين زيادى داشت مانع تحريف قرآن شد.

علاوه بر اين، اگر نام حضرت علي(عليه السلام) در قرآن بصراحت بيان شده بود، افرادي كه با حضرت عناد و دشمني داشتند، درصدد بر مي آمدند كه نام آن حضرت را از قرآن بردارند و يا آن را تاويل نمايند. همچنانكه در مورد حديث معروف پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه: «انا مدينه العلم و علّي بابها; من شهر علم هستم و علي در آن است».

برخي از علماي اهل سنت دست به توجيه بسيار سبك و نامفهومي زده اند و آن اينكه «عليّ» در اين حديث به معناي وصفي آن، يعني: بلند آمده است و معناي حديث اين است كه:«من شهر علم هستم و بلند است در آن شهر».آنان با اين توجيه خواسته اند يك از فضايل بزرگ حضرت علي(عليه السلام) كه در اين حديث معروف از پيامبر بزرگوار اسلام بازگو شده است، انكار كنند. بر اين اساس ممكن بود در مورد قرآن عمل كنند و به خاطر اينكه نمي توانند اين مسأله را تحمل كنند، دست به تحريف قرآن بزنند خداوند گرچه قدرتش گسترده است و مي تواند قرآن را به هر صورت، حتي به صورت خارق العاده از تحريف مصون نگهدارد، اما سنت خداوند بر اين بوده است كه قرآن را از طريق طبيعي و اسباب عادي از توطئه دشمنان اسلام حفظ فرمايد.

ابن عباس مي‌گويد 300 آيه در حق حضرت علي (عليه السلام) نازل شده است. حالا اگر چنانچه بحث شود، مدارك اين را هم عرض خواهم كرد بر اينكه ابن عساكر و سيوطي نقل مي‌كنند از ابن عباس:

نزلت في علي ثلاث مأة آية.

سيصد آيه در حق علي در قرآن نازل شده است. (17)

 اگر از تمام آياتي كه در حق حضرت علي (عليه السلام) آمده صرفنظر كنيم، اگر از تمام رواياتي كه در خلافت حضرت علي (عليه السلام) آمده مانند:

علي خليفتي و وصيي - وليكم من امري - أنت مني بمنزلة هارون من موسي و ...

صرف نظر كنيم و ما باشيم و عقلمان و خِرَدمان و تفكرمان، مي‌بينيم كه در آن جامعه، فردي به افضليت حضرت علي (عليه السلام) نمي‌رسد.

خود آقاي احمد بن حنبل صراحت داد و مي‌گويد:

ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي رضي الله عنه.

هيچ يك از صحابه، فضيلتي را كه با سندهاي صحيح براي علي ثابت شده، اين فضايل را ندارند.

متأسفانه غالبا اهل سنت يا وهابيت يا برخي افراد که از اهل بيت (عليهم السلام) فاصله گرفته اند و عقده شيعه را در دل دارند و مي خواهند به يک نوعي نسبت به شيعه طعنه بزنند؛ مي گویند که اگر شيعه حق است، چرا نام حضرت علي (عليه السلام) در قرآن نيامده است؟ چرا نام ائمه (عليهم السلام) در قرآن نيامده است؟

اينها تمسک مي کنند به آيه 89 سوره نحل که قرآن مي گويد:

« وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ »

ما قرآن را بيانگر تمام اشياء قرار داده ايم.

اگر قرآن بيانگر تمام امور است، چرا از امامان شيعه در قرآن خبري نيست؟ به اينها بايد گفت که اين منطق، منطق منافقانه يا منطق يهوديان است که:

« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آَمَنُوا الْيَهُودَ » (مائده/82)

مسلماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‏اند دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت.

« أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ » (بقره/85)

 آيا شما به پاره‏اى از كتاب [تورات] ايمان مى‏آوريد و به پاره‏اى كفر مى‏ورزيد.

اگر قرآن مي گويد:

« وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ »

در همين قرآن است که مي گويد:

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ. (نحل/44)

و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند .

يعني قرآن با بيان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، « تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ » است؛ نه بدون بيان ايشان.

اگر قرآن مي گويد که من بيانگر همه چيز هستم، در کنارش هم مي گويد:

« وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » (حشر/7)

دستورات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، دستورات الهي و مناهي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، مناهي الهي است.

اگر قرآن مي گويد که من بيانگر همه چيز هستم، در کنارش هم مي گويد:

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ » (أنفال/20)

از خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اطاعت کنيد.

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ » (نساء/59)

از خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اولي الامري که مصداق واقعي آن، ائمه (عليهم السلام) هستند، اطاعت کنيد.

ابو بصير که از شاگردان تيزبين امام جعفر صادق (علیه السلام) است، پيرامون آيه 59 سوره نساء - «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ» - که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولياى امور فرا مى‏خواند، به طرح پرسش مى‏پردازد. طبيعى است که در خدا و رسول به دليل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، ترديد راه نمى‏يابد؛ امّا ذکر واژه «اولياى امور» و اجمالى که در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسيد: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شيعه است و مراد از «اولياى امور» امام على(علیه السلام) و اهل بيت‏اند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم يُسَمِّ عَليّاً و اَهْلَ بَيْتهِ»؟

امام صادق(ع) در پاسخ به سبک خاصّ قرآن اشاره کرد و فرمود: وقتى براى پيامبر آيه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آن‏که رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آيه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که بايد از چهل درهم يک درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنيد تا آن‏که رسول خدا(ص) آن را براى مردم توضيح داد. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ» درباره على و حسن و حسين - عليهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على فرمود: «هر که من مولا و آقاى اويم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصيت مى‏کنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زيرا من از خداى - عزوجل - خواسته‏ام ميانشان جدايى نيفکند تا آن‏ها را کنار حوض به من رساند. خدا اين خواست مرا برآورد». (18)

به آیه ابلاغ توجه نمایید: {يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}(19) مصداق ناس در عبارت قرآنی «وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» كسانی جز منافقان درون جامعه اسلامی نبوده‌اند و جالب این است که طبق همین آیه، ثابت می شود که منکران ولایت امیرالمؤمنین، کافر هستند زیرا خداوند به پیامبرش در آخر این آیه می فرماید: {وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}. یعنی: خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند.

لازم به ذکر است که مفسران و متکلمان اهل سنت، آیه مذکور را درباره واقعه غدیر مى‏دانند و در این قول متّفق ‏اند. (20)

در مورد اثبات ولایت حضرت علی (علیه السلام) از کتب اهل سنت، قبلاً مقاله ای در همین وبلاگ درج گردید، می توانید به آدرس زیر مراجعه کنید.

http://imam-ali-mola.blogfa.com/post-4.aspx

در جریان مصیبت روز پنج شنبه که پیامبر قلم و دوات خواستند تا وصیت نامه ای بنویسند که امت بعد از خود به ضلالت و گمراهی کشیده نشود ، خلیفه دوم از انجام این کار ممانعت کرد و فریاد برآورد که کتاب خدا ما را کافى است و اجازه نداد وصیت پیامبر(ص) نوشته شود ; چون مى دانست همانند حدیث ثقلین مى خواهد درباره اهل بیتش وصیت کند چرا که در آن حدیث تاکید دارد که مادامی که به دو ثقل من متسک شود به ضلالت و گمراهی کشیده نمی شوید و پیامبر می خواهد دوباره سفارش اهل بیت و جانشین خود را بکند همانطور که سه بار در حدیث ثقلین فرمود :شما را به اهل بیتم سفارش می کنم.  پس یقین بدانید که اگر حتى در یکصد آیه به صراحت نام حضرت على(ع) مى آمد ، این عدّه آن آیات را از قرآن حذف کرده ، مى گفتند : بقیه قرآن ما را کافى است و مردم نادان هم دم برنمى آوردند ; چنان که حضرت على و حضرت زهرا(علیهما السلام)را آن همه آزار دادند و مردم چیزى نگفتند.

درباره حدیث دوات و قلم، قبلاً مطالبی در این وبلاگ نگاشته شد. لطفاً به آدرس های زیر مراجعه کنید.

http://imam-ali-mola.blogfa.com/post-2.aspx

http://imam-ali-mola.blogfa.com/post-3.aspx

اهل سنت معتقدند که همانطور که در صحیح بخاری و مسلم به کرات دیده می شود که حضرت فاطمه سرور زنان اهل بهشت است. (صحيح بخاري ج 4 ص 209 کتاب بدئ الخلق) در حالی که در قرآن نامهای حضرت آسیه و مریم آمده است و حتی سوره ای به نام حضرت مریم در قرآن نام گرفته است در حالی که حضرت زهرا که مقامی بالاتر از آنها دارد از نظر هیچکس ایرادی ندارد که نام این بانو در کتاب خدا مستقیم بیاید اما با این حال وقتی سوره کوثر در شان ایشان نازل می شود نامی از این بانوی عالمین آورده نمی شود چرا که آنهایی که نه تنها دوستی با اهل بیت نداشتند و در دل به فکر نابودی مقام اهل بیت بودند و همواره در طول تاریخ از مصیبت آتش زدن درخانه دختر پیامبر شروع شد تا به بنی امیه که سب علی را واجب و بعد بنی امیه که جان و مال و ناموس کسانی که دوستی آنها با خاندان پیامبر برایشان ثابت می شد را حلال می دانستند به جرم رافضی بودن  و ادامه دهنده راه انها در امروز اشخاصی که شیعیان را می کشند و حرم ائمه معصومین را منفجر می کنند که به بهشت بروند .نمی گذاشتند قرآن خدا در بین آنها باشد و فضائلی از آنها را با نام بیان کند .

در پایان این را هم بگوبم که در قرآن، نام حضرت موسی (علیه السلام) 131 بار و  نام حضرت ابراهیم (علیه السلام) 63 بار و نام حضرت نوح (علیه السلام) 50 بار و نام حضرت عیسی (علیه السلام) 25 بار آمده است. این در حالی است که نام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) 4 بار در قرآن آمده است. حال، آیا ذکر تعداد نام بیشتر برای دیگر پیامبران، دلالت بر افضلیت آنها است. آیا نام حضرت موسی که 131 بار ذکر شده است، دلالت بر افضل بودن بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) دارد؟ مسلماً اینچنین نیست.

دیگر اینکه در قرآن، سوره ای به نام مریم (علیها السلام) وجود دارد، این در حالی است که سوره ای به نام عیسی و یا موسی (علیهم السلام) نداریم. آیا این دلالت بر افضل بودن حضرت مریم (سلام الله علیها) بر دیگر پیامبران است؟ و همینطور در قرآن سوره هایی به نام حیوانات وجود دارد. مثلاً سوره فیل، سوره عنکبوت و سوره نمل. این بسیار واضح است که ذکر نام، دلالتی بر افضلیت شخصیتی بر شخصیت دیگر ندارد. چه بسا خداوند در قرآن نام ظالمین همچون فرعون را نیز ذکر کرده است.

همچنین یادآور می‌شوم همان‌طوری که گفته شد، قرآن بسان قانون اساسی می‌باشد و انتظار اینکه همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بی‌مورد است. نماز و روزه و زکات نیز که از عالی‌ترین فرائض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنّت پیامبر(ص) گرفته شده است و آنهایی که اهل حق هستند و می خواهند حق را بشناسند خداوند چراغهای هدایتی و نشانهایی بر جای گذاشته است که جویندگان حق و پیروان فرقه ناجیه می توانند بدان دست یابند و الحمدالله این نور خدا هر روز در حال پرتو افشانی و قوی تر شدن است .

پاورقی ها

 

 [1] - این روایت از متواترات است و با الفاظ و عبارات مختلف محدثین فریقین آن را نقل کرده اند، از آن جمله: صحیح بخاری در باب دوم کتاب الفتن و صحیح مسلم در باب امر بلزوم الجماعة و احمد حنبل در مسند 4/96 و از علماء شیعه نیز عده فراوانی از آن جمله مرحوم کلینی در کتاب الحجة کافی آن را نقل کرده اند.

[2] - سوره نحل آیه 44 .

[3] - سوره نحل آیه 64 .

[4] - كتاب المسند ، الإمام الشافعي ، ص 55   و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج 2 ، ص 345 و صحيح البخاري ، البخاري ، ج 1 ، ص 155  و ج 7 ، ص 77 و ج 8 ، ص 133 .

[5] - سوره صف آیه 6.

[6] - سوره مریم آیه 7.

[7] - سوره مائده آیه 12.

[8] - سوره مائده آیه 54.

[9] - سوره نساء آیه 24.

[10] - (السنن الكبرى للبيهقي 7/206 ، زاد المعاد لابن قيم الجوزي 3/463 ، المبسوط للسرخسي 4/27 ، التفسير الكبير للفخر الرازي ج 10 ص 50، مسند ابن حنبل ج 1 ص 52 و تفسير القرطبي ج 2 ص 370 و زاد المعاد لابن القيم ج 2 ص 184، و...

[11] - سوره نمل آیه 16.

[12] - سوره مریم آیات 5 و 6.

[13] - سوره بقره آیه 196.

[14] – سوره بقره آیه 246.

[15] – سوره بقره آیه 247.

[16] – همان.

[17] - تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص170 ؛ الصواعق المحرقه لإبن حجر مكي، ص196 ؛ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج6، ص219 ؛ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص364 ؛ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج1، ص377.

[18] - اصول کافى، ج 2، ص 71.

[19] - سوره مائده آیه 67.

[20] - تفسير كبير، ج 12، ص 49. همچنين سيوطى در تفسير الدرالمنثور (ج 2 ، ص 298). سيد رشيد رضا در تفسير المنار(ج 6، ص 463). حافظ سليمان حنفى قندوزى در ينابيع المودة (ص 120) و ابن صباغ مالكى در الفصول المهمه (ص ‍ 42) و غير ايشان رواياتى را دال بر اينكه اين آيه در روز غدير خم و در رابطه با على بن ابى طالب عليه السّلام نازل شده است ، نقل نموده اند.