روزی مرد عربی از یک مرد خدا پرست پرسید: چگونه خدایی را پرستش میکنی که نمیتوانی او را با چشم ببینی؟! من نمیتوانم خدایی را که ندیده ام پرستش کنم...
مرد خدا پرست قطعه سنگی برداشت و به سر مرد کوبید.

مرد پرسید: چرا چنین کردی؟! سرم درد گرفت!

مرد خدا پرست پاسخ داد: دردت را به من نشان بده...

مرد گفت: مگر درد دیده میشود که آنرا به تو نشان دهم؟!

مرد خدا پرست گفت: خدا هم وجود دارد ولی همانند درد نمی توان او را دید...