بخوانید و نتیجه گیری کنید... (در کوی دانشگاه تهران چه گذشت؟؟؟)
... در شبی که فیلم احمدی نژاد را نشان می داد و بخشی از آن در حیاط باغچه بود بعد از فیلم بچه هایی که طبق معمول هر شب بیرون می آمدند و شعار می دادند یکی از شعارهای آن شب شان این بود که: ریاستو رها کن سبزی فروشی وا کن. گذشت و گذشت... چهارشنبه شب بود آن شب قرار بود که احمدی نژاد در تلوزیون از خود دفاع کند . به مدت 19 دقیقه به او فرصت داده بودند حال گذشته از آنکه به گفته ی کلهر وقت او 63 دقیقه بود. من در خبرگذاری ها خواندم که قرار است حامیان احمدی نژاد بعد از سخنان وی بانگ الله اکبر سر دهند. بلافاصله بعد از اتمام آن برنامه به همراه دوستم در تراس رفتیم و جزو اولین کسانی بودیم که الله اکبر گفتیم. بعد از 10 دقیقه بچه های حامی احمدی نژاد در حیاط جمع شدند ماهم به جمع آنها پیوستیم آن شب من به قدری داد زدم که صدایم گرفت. احمدی جونمی رئیس جمهورمی؛ محمود احمدی دوست داریم ما دوست داریم؛ ما الله اکبر الله اکبر و ...
بعد از 30 دقیقه دیدیم که موسویون جمع شدند و ما برای حفظ آرامش خوابگاه و جلوگیری از هیچ درگیری پراکنده شدیم. و این جماعت تا 2 نصف شب باز مزاحم ما بودند.
فردای آن روز پنج شنبه بود روز سکوت بدون تبلیغ
دوستم خبر خودکارهای پاک شونده را از سایت خواند. نگران شدیم قرار شد که به نیت اطلاع رسانی آن را در چند برگ چاپ کنیم و در سالن ها نصب کنیم. همین کار را هم انجام دادیم. در حال نصب برگه در طبقه خودمان بودیم که مارا دیدند. در اطاق نشسته بودیم که پی در پی می آمدند و تذکر می دادند که امروز چرا تبلیغ؟ ولی هدف ما فقط اطلاع رسانی بود.
یکی از طرفداران پروپاقرص موسوی آمد و دادو بی داد راه انداخت و می گفت که چرا این کار را انجام داده اید تهدید کرد و گفت: من میتونم از طرف ستاد موسوی اقدام کنم و شمارو دستگیر کنم.
اول ترسیدم ولی می دانستم کاره ای نیست و هیچ کاری نمی تواند انجام دهد.
بالاخره آن روز در سکوت به خیر و خوبی تمام شد.
ادامه دارد...