وبلاگ نویس دیوانه!!!
در آستانه سال نو ضمن دعای عاجزانه برای فرج آقا امام زمان (عج) که فرجش باعث حل شدن همه مشکلاتمان است، خدا را شکر می کنم که با هدیه آسمانی اش خانه مرا و دل پدر و مادرم را سرشار از شادمانی کرد. عمو حسن می گوید خدا هرکه را دوست دارد اول به او دختر می دهد. و باز عمو حسن می گوید دختری که پس از تولد دست هایش باز باشد به عبارتی دارد از خدا برای پدر و مادرش طلب روزی می کند. و عمو حسن دختر مرا خیلی دوست دارد. خدا را صد هزار مرتبه شکر.
این عکس را به چند جهت گرفتم. اول اینکه نشان دهم در خانه من کسی پا به عرصه وجود گذاشت. دوم اینکه خودم خیلی دوست داشتم بعدها که فاطمه بزرگ شد عکس پایش را در کف دستم نشانش دهم و به او بگویم که تو اینقدر بودی. تا حال
ا هیچ وقت به لحظه عرفانی تولد یک نوزاد فکر نکرده بودم. خلاصه بگویم آن لحظات عرفانی ساعت 3 صبح روز جمعه با چشمان پر از اشک فقط به معجزه خدا و عظمتش و قدرتش و رحمانیتش فکر می کردم. خدایا صدهزاران مرتبه تو را شکر آن لحظاتی که زنده می کنی و آن لحظاتی که می میرانی.
حالا دخترم روز به روز در مقابل چشمانم بزرگ می شود و هر روز شیرین تر از دیروز. خدایا امسال را سه نفری شروع می کنیم. اگر شما مثل این آقا و این آقا فرزندی ندارید. برایتان دعا می کنم تا به زودی روزی برسد که لذت خنده های شیرین فرزند را بچشید. و بدانید که خدا روزی رسان است.
حالا چرا وبلاگ نویسی با اعمال شاقه؟؟؟
فرض کنید تشنه وبلاگ شده اید و همسر خیلی کار دارد و نمی رسد بچه را تحویل بگیرد. از آن طرف شما پای کامپیوتر نشسته اید و نمی خواهید از جایتان بلند بشوید. از آن طرف بچه شروع می کند به غر زدن. اول محل نمی گذارید تا اینکه داد بچه بلند می شود. آنگاه است که مجبور می شوید همزمان که تایپ می کنید بچه داری هم بکنید به چه کیفیتی؟
همانطور که روی صندلی پشت میز نشسته اید یک صندلی دیگر می گذارید کنار صندلی کامپیوتر (آنگونه که هم سطح باشند) آنوقت پاهای خود را روی صندلی مجاور دراز کرده و رخت خواب و بالشت بچه را روی پایتان بگذارید و بچه را آرام روی پایتان بخوابانید و پایتان را همانند تکان خوردن گهواره تکان دهید اینگونه بچه آرام می شود. بدین شکل زاویه پاهایتان با زاویه نگاهتان به صفحه مانیتور قریب به 90 درجه می شود و چیزی شبیه شکنجه در زندان گوانتانامو کمی ناجورتر!!! به این می گویند وبلاگ نویسی در حد جنون!!!
حالا برای اینکه از دخترم انتقام بگیرم سعی می کنم او را یک وبلاگ نویس تربیت کنم.
ا هیچ وقت به لحظه عرفانی تولد یک نوزاد فکر نکرده بودم. خلاصه بگویم آن لحظات عرفانی ساعت 3 صبح روز جمعه با چشمان پر از اشک فقط به معجزه خدا و عظمتش و قدرتش و رحمانیتش فکر می کردم. خدایا صدهزاران مرتبه تو را شکر آن لحظاتی که زنده می کنی و آن لحظاتی که می میرانی.حالا دخترم روز به روز در مقابل چشمانم بزرگ می شود و هر روز شیرین تر از دیروز. خدایا امسال را سه نفری شروع می کنیم. اگر شما مثل این آقا و این آقا فرزندی ندارید. برایتان دعا می کنم تا به زودی روزی برسد که لذت خنده های شیرین فرزند را بچشید. و بدانید که خدا روزی رسان است.
حالا چرا وبلاگ نویسی با اعمال شاقه؟؟؟
فرض کنید تشنه وبلاگ شده اید و همسر خیلی کار دارد و نمی رسد بچه را تحویل بگیرد. از آن طرف شما پای کامپیوتر نشسته اید و نمی خواهید از جایتان بلند بشوید. از آن طرف بچه شروع می کند به غر زدن. اول محل نمی گذارید تا اینکه داد بچه بلند می شود. آنگاه است که مجبور می شوید همزمان که تایپ می کنید بچه داری هم بکنید به چه کیفیتی؟
همانطور که روی صندلی پشت میز نشسته اید یک صندلی دیگر می گذارید کنار صندلی کامپیوتر (آنگونه که هم سطح باشند) آنوقت پاهای خود را روی صندلی مجاور دراز کرده و رخت خواب و بالشت بچه را روی پایتان بگذارید و بچه را آرام روی پایتان بخوابانید و پایتان را همانند تکان خوردن گهواره تکان دهید اینگونه بچه آرام می شود. بدین شکل زاویه پاهایتان با زاویه نگاهتان به صفحه مانیتور قریب به 90 درجه می شود و چیزی شبیه شکنجه در زندان گوانتانامو کمی ناجورتر!!! به این می گویند وبلاگ نویسی در حد جنون!!!
حالا برای اینکه از دخترم انتقام بگیرم سعی می کنم او را یک وبلاگ نویس تربیت کنم.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 22:34 توسط مجید فضیلت
|