هرچی بزرگتر میشی هی خرتر میشی!
هرچی "زبرگتر" (1) می شی هی خرتر میشی!
سامان
پسر بچه ای با موهای بور و چشمانی آبی. به غایت بازیگوش. معصوم و مثل گل
محمدی لطیف و نازک. اما این روزها خیلی بی ادب شده. جدیدا حرف های زشتی
میزنه بدون اینکه بدونه معنی اون ها چیه. یه روز که خیلی شیطونی کرد و
باباش حسابی از دستش عصبانی شده بود بهش فحش داد و بهش گفت: سگ نجس!!!
خشکم
زد. توی دلم بهش گفتم: آخه این چه حرفیه که بهش می زنی؟؟؟؟ بدون شک یک بچه
سه ساله نمی دونه " سگ نجس" چیه!!! ولی مطمئنه که یک دشنام خیلی بده.
درک می کنم که بچه ها یه روزایی حرص پدر و مادر رو در میارن. اما این دلیل نمیشه تا هرچی از دهنمون در بیاد بهشون بگیم.
یه
روز دم در کوچه همه جمع بودیم. سامان دور شده بود. از دور می دیدیمش انگار
داشت به خانومای سن بالایی یه چیزایی می گفت. سعید -بابای سامان- زود دوید
به طرف سامان تا یه وقتی به اون خانوما یه حرف بدی نزنه. رسید بهش و دستشو
گرفت و کشان و کشان می آورد. خوب نیگاش کردم دیدم داره می خنده. وقتی
رسید، بهش گفتم: هان چی شده می خندی؟
گفت: سامان به اون خانومه می گه " هرچی زبرگتر(1) می شی هی خرتر میشی!!! "
سریع گرفتم مطلبو. این از اون دست فحاشی هایی بود که سعید توی عصبانیت به سامان یاد داده. سامان هر روز که بزرگتر میشه اذیت کردناش و شیطونیاش هم جدید میشه. برای همین هم سعید بهش میگه: " هرچی بزرگ تر میشی هی خرتر می شی!!!"
این اواخر که تصمیم داشتن ثبت نامش کنند مهد کودک، نگران بودند که توی مهد کودک حرفای بدی یاد نگیره. آخه به این پدر چی باید گفت؟ آهای پدر و مادرا بچه ها حرفای بد رو از شماها یاد می گیرن!!!!
4- لطفا در نظر سنجی وبلاگ شرکت کنید.
5- آخه چی به سر بچه ای میاد وقتی ما بهش دشنام بدیم؟ یک پسر بچه وقتی خودش رو با یک سگ نجس مقایسه می کنه چه نتیجه ای میگیره؟
6- شاید دشنام دادن سامان به غریبه ها برای تخلیه روانی بوده. یعنی سامان باید یه جایی خودش رو خالی می کرده. شاید فحش ها و دشنام ها و عصبانیت های پدرش باعث ایجاد یک عقده روانی شده باشه. (حیف که من روانشناس نیستم) و این باعث میشه که سامان این عقده ها رو سر بقیه یا غریبه ها خالی کنه.